کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جبائی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جبائی
لغتنامه دهخدا
جبائی . [ ] (اِخ ) ابوالحسن .یاقوت در ترجمه ٔ ابراهیم بن سعدان آرد: ابراهیم بن سعدان گفت : دو حرفند که بیست و چهار نقطه دارند و همانند ندارند «ابوالحسن الجبائی » آنرا نقل کرده اول «تتقتقت » یعنی بکوه بالا رفت . دوم «تبشبشت » مشتق از بشاشت . همو گفته ...
-
جبائی
لغتنامه دهخدا
جبائی . [ ج َ ] (اِخ ) جبان . ابومنصور عالم لغت و معاصر با ابن سینا است و در مجلس علاءالدوله مشاجره ای بین او و شیخ بر سر لغت درگرفت . رجوع به ابومنصور در همین لغت نامه و معجم الادباء ج 2 ص 7 شود.
-
جبائی
لغتنامه دهخدا
جبائی . [ ج ُب ْ با ] (اِخ ) عبدالسلام بن ابوعلی جبائی بن عبدالوهاب بن سلام بن خالدبن حمران بن ابان مکنی به ابوهاشم و معروف بجبائی . وی فرزند ابوعلی جبائی و مانند پدر یکی از شیوخ و رؤسای متکلمین معتزلی است . پیروان او را بهشمیه نامند. پدر و پسر با ا...
-
جبائی
لغتنامه دهخدا
جبائی . [ ج ُب ْ با ] (اِخ ) محمدبن عبدالوهاب بن سلام بن خالدبن حمران بن ابان مکنی به ابوعلی و ملقب بجبائی ، مولی عثمان بن عفان از مشایخ متکلمان و از ائمه ٔ معتزله است . سمعانی او را از اهالی جبای بصره دانسته و بعقیده ٔ حموی خطااست و صحیح آن است که و...
-
واژههای مشابه
-
اصحاب جبائی
لغتنامه دهخدا
اصحاب جبائی . [ اَ ب ِ ج ُب ْ با ] (اِخ ) پیروان ابوعلی محمدبن عبدالوهاب جبائی و پسرش ابوهاشم عبدالسلام بودند و آن دو از معتزله ٔ بصره بشمار میرفتند. این فرقه را جبائیه و بهشمیه میگفتند. رجوع به جبائیه و بهشمیه و ملل و نحل شهرستانی چ مطبعه ٔ حجازی قا...
-
اصحاب ابوعلی جبائی
لغتنامه دهخدا
اصحاب ابوعلی جبائی . [ اَ ب ِ اَ ع َ ی ِ ج ُب ْ با ] (اِخ ) پیروان ابوعلی محمدبن عبدالوهاب جُبّائی و پسرش ابوهاشم عبدالسلام بودند و پدر و پسر از معتزله ٔ بصره بشمار میرفتند. رجوع به جُبّائیه و بهشمیه و ملل ونحل شهرستانی چ مطبعه ٔ حجازی قاهره ج 1 ص 10...
-
جستوجو در متن
-
جبان
لغتنامه دهخدا
جبان . [ ج َب ْ با ] (اِخ ) ابومنصور جبان یا جبائی . رجوع به ابومنصور و جبائی در همین لغت نامه شود.
-
ابوعلی
لغتنامه دهخدا
ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) محمدبن عبدالوهاب الجبائی . رجوع به ابوعلی جبائی شود.
-
محمد
لغتنامه دهخدا
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن عبدالوهاب . رجوع به ابوعلی جبائی محمدبن عبدالوهاب و رجوع به جبائی و نیز رجوع به وفیات الاعیان ج 4 صص 267 - 269 شود.
-
قشور
لغتنامه دهخدا
قشور. [ ] (اِخ ) نام یکی از اصحاب ابوهاشم عبدالسلام بن محمد جبائی متکلم معتزلی . و نام او ابوالقاسم بن سهلویه است . (ابن الندیم ).
-
ابومحمد
لغتنامه دهخدا
ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) جُبّائی . رجوع به ابومحمد دعوان بن علی بن حماد... شود.
-
جبا
لغتنامه دهخدا
جبا. [ ج ُب ْ با ] (اِخ ) ناحیه یا بلدی از توابع خوزستان است که در جانب بصره واقع شده و برخی آبادان را از آن ناحیه دانسته اند و بعض بی اطلاعان آن را از توابع بصره دانسته اند ولیکن برخلاف واقع است .ابوعلی جبائی متکلم مشهور معتزلی از آنجا است و منسوب ب...
-
دیار بکری
لغتنامه دهخدا
دیار بکری . [ ب َ / رِ ب َ ] (اِخ ) عمربن علی بن حسن دیاربکری از محدثان بود و از جبائی در شهر حلب سماع حدیث نمود. (از معجم البلدان ).