کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جباءة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جباءة
لغتنامه دهخدا
جباءة. [ ج َ ءَ ] (ع اِ) کنده ٔ کفش دوزی . || سر استخوانهای پهلوی شتر بسوی ناف و پستان . (منتهی الارب ).
-
جباءة
لغتنامه دهخدا
جباءة. [ ج َ ءَ ] (ع اِ) کنده ٔ کفش دوزی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). تخته ٔ کفشگران . (ظاهراً مهذب الاسماء). || سر استخوانهای پهلوی شتر بسوی ناف و پستان . (منتهی الارب ).
-
جباءة
لغتنامه دهخدا
جباءة. [ج ُب ْ با ءَ ] (ع اِ) جُبّاء. رجوع به جُبّاء شود.
-
واژههای همآوا
-
جباعة
لغتنامه دهخدا
جباعة. [ ج ُب ْ با ع َ ] (ع ص ، اِ) زن کوتاه . || زن زشت رفتار و زشت لباس که نه صغیره باشد و نه کبیره . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). جباع . رجوع به جباع شود.
-
جستوجو در متن
-
فرزوم
لغتنامه دهخدا
فرزوم . [ ف ُ ] (ع اِ) کنده ٔ موزه دوزان . (منتهی الارب ). چوب مدوری که کفشگران بر آن کفش دوزند و قرزوم با قاف نیز گفته اند و اهل مدینه آن را الجباءة گویند. (از اقرب الموارد). || کالبد کفشگران که بدان کفش را اندازه نمایند. (منتهی الارب ). قالب کفش . ...
-
جب ء
لغتنامه دهخدا
جب ء. [ ج َب ْءْ ] (ع اِ) سماروغ سرخ . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || پشته . || چاهک در زمین که آب در آن گرد آید. ج ، اَجْبُؤ، جِبَاءة، جِباة. || (مص ) بازایستادن . || ناخوش داشتن . برآمدن و ناگهان برآمدن . || پنهان شدن . || فروختن جباء (مقلوب جا...
-
جب ء
لغتنامه دهخدا
جب ء. [ ج َب ْءْ ] (ع اِ) سماروغ سرخ . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). سماروق سرخ . (آنندراج ). || پشته . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || چاهک در زمین که آب در آن گرد آید. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ج ، اَجْبُوْءٌ. جِبَاَةٌ. جَباءَة. ...
-
تخته
لغتنامه دهخدا
تخته . [ ت َ ت َ / ت ِ ] (اِ) پارچه ٔ چوب . (آنندراج ). قطعه ٔ چوب پهن و صاف و مسطح که چندان ستبر نباشد. (ناظم الاطباء). تختج معرب آن . (از منتهی الارب ). چوب به پهنابریده ٔ مسطح وعریض ، ساختن کشتی ، صندوق ، کرسی ، تخت ، در، تابوت ، پوشش سقف گور، جعب...