کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جا و منزل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
گرده جا
لغتنامه دهخدا
گرده جا. [ گ ِ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) ساحتی مدور. فضایی کوچک تر از میدان . جای گرد.
-
وعده جا
لغتنامه دهخدا
وعده جا. [ وَ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) وعده جای .
-
رهایی جا
لغتنامه دهخدا
رهایی جا. [ رَ ] (اِ مرکب ) رهایی جای . پناه . ملجاء. ملاذ. محل نجات . رستگاری . (ناظم الاطباء). منجاة. (اقرب الموارد). عُصر. عُصرة. (منتهی الارب ).
-
بازی جا
لغتنامه دهخدا
بازی جا. (اِ مرکب ) جای نمایش . محل بازی هنرپیشگان . تآتر. جای بازی ومحل بازی ، خواه قمار باشد یا لعب . (ناظم الاطباء).
-
خاص جا
لغتنامه دهخدا
خاص جا. (اِ مرکب ) پناه گاه . مقر. (ناظم الاطباء).
-
جا افتادن
لغتنامه دهخدا
جا افتادن . [ اُ دَ ] (مص مرکب ) بجای خود قرار گرفتن استخوان ازجای بشده . استخوان جابجا شده بجای خود بازافتادن . || دم کشیدن پلو یا غذای دیگر. || نیک پخته شدن غذا: کوفته اش هنوز جا نیفتاده است .
-
جا انداختن
لغتنامه دهخدا
جا انداختن . [ اَت َ ] (مص مرکب ) رختخواب گستردن . || استخوان از جای رفته را بجای خود بازآوردن . (شکسته بندی ). || کسی یا چیزی را بموقعی دلخواه آوردن .
-
جا خوردن
لغتنامه دهخدا
جا خوردن . [ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) از دیدن امری غیرمنتظر تعجب کردن . خود را مغلوب دیدن .
-
جا دادن
لغتنامه دهخدا
جا دادن . [ دَ ] (مص مرکب ) نهادن چیزی را در جائی . هشتن . مقام دادن . وضع کردن . نصب کردن . منصوب کردن .
-
جا رفتن
لغتنامه دهخدا
جا رفتن . [ رَ ت َ ] (مص مرکب ) در تداول عامه ، منفعل شدن از کرده یا گفته ٔ خود پس از آنکه طرف دلیلی آشکارا آورد. مجاب شدن . با سکوت اذعان به مغلوبیت خود کردن . مفحم شدن . مغلوب شدن . || در اصطلاح قمار با ورق ، ورق خود را بعلامت عدم اشتراک در این دست...
-
خواب جا
لغتنامه دهخدا
خواب جا. [ خوا / خا ] (اِ مرکب ) جای خواب . مرقد. خوابگاه . رجوع به خواب جای شود.
-
جا خوش کردن
لغتنامه دهخدا
جا خوش کردن . [ خوَش ْ / خُش ْ ک َ دَ ] (مص مرکب ) جا خوش کردن در جائی ؛ اقامت آنجا را پسندیدن . || بمزاح ،در جائی که عادةً بسیار نباید ماندن دیر ایستادن .
-
جستوجو در متن
-
چارمنزل
لغتنامه دهخدا
چارمنزل . [ م َ زِ ] (اِ مرکب ) چهارمنزل . شریعت ، طریقت ، معرفت ، حقیقت . (آنندراج ) (غیاث ). منزل شریعت ، منزل طریقت ، منزل معرفت ، منزل حقیقت ، شریعت و طریقت و معرفت و حقیقت .
-
پاقو
لغتنامه دهخدا
پاقو. (اِ) منزل عطارد. || منزل بهرام . || نام مبارز. || اسم موضع. (اوبهی و فرهنگی خطی ). و شاید مصحف پاتو باشد. رجوع به پاتو شود.