کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جایگاه 2 پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
جایگاه گرفتن
لغتنامه دهخدا
جایگاه گرفتن . [ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) موضع گرفتن در میدان جنگ . مستقر شدن . استقرار یافتن . جایگزین شدن : گرفتند بر میمنه جایگاه زمین سربسر گشت از آهن سیاه .فردوسی .
-
جایگاه نشست
لغتنامه دهخدا
جایگاه نشست . [ هَِ ن ِ ش َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نشستن گاه . تخت . سریر. کرسی . صندلی : از آن پس شهنشاه یزدان پرست بخاک آمد از جایگاه نشست . فردوسی .کمر بسته و گرز شاهان بدست بیاراسته جایگاه نشست . فردوسی .بکش کرده دست و سرافکنده پست همی رفت تا...
-
رضوان جایگاه
لغتنامه دهخدا
رضوان جایگاه . [ رِض ْ ] (ص مرکب ) بهشت مقام . خلدآشیان . اصطلاحی است که پس از نام مرده آرند، مانند خلدآشیان . (یادداشت مؤلف ). دعای خیر برای مردگان ، یعنی جای او در بهشت باد. (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
بالد
لغتنامه دهخدا
بالد. [ ل ِ ] (ع ص ، اِ) مقیم وملازم جایی . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). اقامت کننده در جایگاه یا شهری . (از اقرب الموارد).
-
ضن ء
لغتنامه دهخدا
ضن ء. [ ض ِن ْءْ / ض َن ْءْ ] (ع اِ) اصل و جایگاه . گویند: هو فی ضن ء صدق . || کان . (منتهی الارب ). معدن .
-
منفوحة
لغتنامه دهخدا
منفوحة. [ م َ ح َ ] (اِخ ) گویند رودخانه ای است که عرض یمامه را از بالا تا پایین می شکافد و در کنار همین رودخانه قریه ٔ معروف منفوحة واقع است که جایگاه اعشی بود و گور او نیز همین جاست . (از معجم البلدان ).
-
طشتدار
لغتنامه دهخدا
طشتدار. [ طَ ] (نف مرکب ) نگهبان و متصدی طشتخاناه یاطشتخانه . || مستخدم محافظ رخت کن یا جایگاه البسه . (دزی ج 2 ص 44): انوشتکین ، طشتدار ملکشاه بن الب ارسلان و شحنه ٔ خوارزم بود. رجوع به تشتدار شود.
-
مسامت
لغتنامه دهخدا
مسامت . [ م ُ م ِ] (ع ص ) نعت فاعلی از مسامتة. مقابل و موازی چیزی قرار گیرنده . روبرو و مقابل شونده . رجوع به مسامتة شود : هر گه خورشید مسامت جایگاهی شود و یا قریب مسامت و بدان جایگاه آب بود.. بخار شود... و هرگاه که خورشید از مسامت آن جایگاه دور شود....
-
معان
لغتنامه دهخدا
معان . [ م َ ] (ع اِ) جایگاه . (دهار). جای باش . (منتهی الارب ). جای باش و منزل . (ناظم الاطباء). محل . مکان . جای . جایگاه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : قومی همه «جامعان » معنی دلشان همه جا «معان » معنی .(مقدمه ٔ لباب الالباب چ نفیسی ص 8).
-
اطل
لغتنامه دهخدا
اطل . [ اِ ] (ع اِ) تهیگاه . ج ، آطال . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). اِطِل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (مهذب الاسماء). تمام خاصره یا جایگاه جدا شدن دنده ها. || استخوان برسوی ران . (از متن اللغة).
-
جزیعة
لغتنامه دهخدا
جزیعة. [ ج ُ زَ ع َ ] (ع اِ مصغر)همان جَزیعَة بمعنی رمه ٔ گوسپند است . (منتهی الارب ).مصغراً، رمه ٔ گوسپند. (آنندراج ). رجوع به جَزیعَة شود. مصغر جِزْعَة بمعنی دسته ای از گوسپندان . (از اقرب الموارد از لسان ). || پاره ای از شب ، ساعات گذشته یا آینده ...
-
لهزمة
لغتنامه دهخدا
لهزمة. [ ل ِ زِ م َ ] (ع اِ) تندی زیر بناگوش که استخوانی است برآمده . و هما لهزمتان . ج ، لهازم . (منتهی الارب ).جایگاه به هم آمدن گوشت میان دو استخوان و زنخ و گوش . تثنیه ٔ آن لهزمتان . ج ، لهازم . (از تاج العروس ).
-
لجمة
لغتنامه دهخدا
لجمة. [ ل َ م َ ] (اِ) ظاهراً به معنی وحل و باتلاق است و یا به معنی لجم که گل و لای ته جوی و کولابها باشد: شکار در آن جایگه رفت و اسب ملکزاده را در آن جایگاه برد و لجمه و وحل بود قضاءخدا چنان بود که هلاک شد. (مجمل التواریخ گلستانه ).
-
شئز
لغتنامه دهخدا
شئز. [ ش َءْزْ ] (ع مص ) هم خوابگی با زن . (از ذیل اقرب الموارد). نکاح . (از متن اللغة). آرمیدن با کنیزک . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ). || درشت شدن جایگاه . (حاشیه ٔ المصادر زوزنی چ بینش ص 389). ستبر شدن جایگاه از سنگ و اما زمین که از گل سطبر شده...