کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جاوید شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جاوید شدن
لغتنامه دهخدا
جاوید شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) خلود. (ترجمان القرآن ).
-
واژههای مشابه
-
علی جاوید
لغتنامه دهخدا
علی جاوید. [ ع َ ی ِ ] (اِخ ) (ملا...). مازندرانی ، مشهور به حبش . رجوع به علی مازندرانی شود.
-
جاوید بودن
لغتنامه دهخدا
جاوید بودن . [ دَ ] (مص مرکب )دائمی بودن . همیشگی بودن . ابدی . سرمدی : که جاوید بادا خردمند مردهمیشه بکام و دلش کار کرد. فردوسی .رجوع به جاوید شود.
-
جاوید زیستن
لغتنامه دهخدا
جاوید زیستن . [ ت َ ] (مص مرکب ) همیشه زیستن . دارای حیات ابدی بودن . باقی ماندن . همیشه بودن : این همی گفت که احسنت و زه ای شاه زمین وآن همی گفت که جاوید زی ای شاه زمان .فرخی .
-
جاوید کردن
لغتنامه دهخدا
جاوید کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تأبید. (دهار). تخلید. (زمخشری ). اخلاد. (ترجمان القرآن ). ابدی ساختن . مخلد کردن . رجوع به جاوید و ترکیبات آن شود.
-
سرای جاوید
لغتنامه دهخدا
سرای جاوید. [ س َ ی ِ جا ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از بهشت عنبرسرشت باشد که جنةالمأوی است . (آنندراج ) (برهان ). بهشت . (شرفنامه ). || آخرت . (رشیدی ).
-
خواب جاوید
لغتنامه دهخدا
خواب جاوید. [ خوا / خا ب ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خواب دائمی . کنایه از مرگ است که بیداری ندارد. (انجمن آرای ناصری ). خواب جاودانی .
-
جستوجو در متن
-
دائم شدن
لغتنامه دهخدا
دائم شدن . [ ءِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) جاوید گردیدن . وصوب . (دهار). رهن . (دهار). سجو. مقاتاة. (منتهی الارب ). پیوسته شدن . بردوام شدن . همیشه شدن . || پیوسته رفتن . دائم جریان داشتن .
-
صابر شدن
لغتنامه دهخدا
صابر شدن . [ ب ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) شکیبائی کردن : اگر عاقل شوی نامت برآیدوگر صابر شوی کامت برآید. نظامی .که صابر شو در این غم روزکی چندنماند هیچکس جاوید دربند.نظامی .
-
ستایش بردن
لغتنامه دهخدا
ستایش بردن . [ س ِ ی ِ ب ُ دَ ] (مص مرکب )ستوده شدن . نیک نام گشتن . به نیک نامی مردن . ممدوح دیگران شدن بسبب کار نیک و منش پسندیده : فریدون فرخ ستایش ببردبمرد او و جاوید نامش نمرد. فردوسی .بدیوار پشتش نهاد و بمردبمرد و ز گیتی ستایش ببرد.فردوسی .
-
پشت قوی
لغتنامه دهخدا
پشت قوی . [پ ُ ق َ ] (ص مرکب ) مستظهر. نیرومند شده : جاوید باش و پشت قوی باش و تندرست تو شادخوار و ما رهیان از تو شادخوار. فرخی .- پشت قوی شدن ؛ استظهار. (منتهی الارب ).
-
شاویدن
لغتنامه دهخدا
شاویدن . [ دَ ] (مص جعلی ) در فرهنگ شعوری آمده است که شاویدن بمعنی شدن اگرچه خود بر وزن مصدر است ولی مفرد است و بهر دو معنی لفظ شدن استعمال میشود و دو بیت ذیل را بی نام گوینده بترتیب برای معنی گشتن و رفتن شاهد آورده است : اما مجعول می نماید چه جای دی...
-
مخلد
لغتنامه دهخدا
مخلد. [ م ُ خ َل ْ ل َ ] (ع ص ) همیشه . (غیاث ) (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). جاوید وجاویدان و دائم و همیشه . (ناظم الاطباء) : وقت بهار است و وقت ورد موردگیتی آراسته چو خلد مخلد. منوچهری .پس گفت یا علی مرا مخیر گردانیدند میان آنکه ت...