کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جاودان نامه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جاودان نامه
لغتنامه دهخدا
جاودان نامه . [ وِ م َ ] (اِخ ) جاودان کبیر، یکی از تألیفات فضل اﷲ حروفی است رجوع به حروفیان و جاودان کبیر شود.
-
واژههای مشابه
-
جاودان زی
لغتنامه دهخدا
جاودان زی .[ وِ ] (جمله ٔ دعایی ) جاوید زندگی کن . جاودان بمان ! || (نف مرکب ) جاوید زیست کننده . مؤبّد.
-
جاودان سرای
لغتنامه دهخدا
جاودان سرای . [ وِ س َ ] (اِ مرکب ) بهشت . (ناظم الاطباء).
-
جاودان شدن
لغتنامه دهخدا
جاودان شدن . [وِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) همیشگی بودن . خُلود. اِخلاد.
-
جاودان کردن
لغتنامه دهخدا
جاودان کردن . [ وِ ک َ دَ ](مص مرکب ) ابدی ساختن . تخلید. (زمخشری ). تَأبید.
-
جاودان خرد
لغتنامه دهخدا
جاودان خرد. [ وِ ن ِ خ ِ رَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) عقل باقی . (آنندراج ) (انجمن آرا).
-
جستوجو در متن
-
رامشی نامه
لغتنامه دهخدا
رامشی نامه . [ م ِ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) نامه ٔ شادی . طرب نامه : بهرام گور بتمامی نواحی مملکت نوشت : ... گر ایزد مرا زندگانی دهدوزین اختران کامرانی دهدیکی رامشی نامه خوانید نیزکزان جاودان ارج یابیدچیز.فردوسی .
-
ژکور
لغتنامه دهخدا
ژکور. [ ژَ ] (ص ) زُفت و بخیل و دون بود. (لغت نامه ٔ اسدی ). سفله و دون همت باشد. (لغت نامه ٔ اسدی نسخه ٔ نخجوانی ) . ممسک . فرومایه .پست . خسیس . (برهان ). رجوع به زکور شود : چرخ فلک هرگز پیدا نکرد چون تو یکی سفله و دون و ژکورخواجه ابوالقاسم از ننگ ...
-
حروفی استرآبادی
لغتنامه دهخدا
حروفی استرآبادی . [ ح ُ ی ِ اَت َ ] (اِخ ) فضل اﷲبن ابی محمد عبدالرحمان جلال الدین استرآبادی تبریزی حروفی . مؤسس فرقه ٔ حروفیان متخلص به نعیمی که در 741 هَ . ق . متولد و در 796 هَ . ق . کشته شد. او راست : أنفس و آفاق به نظم فارسی . جاودان کبیر به ف...
-
گنجور
لغتنامه دهخدا
گنجور. [ گ َ ] (اِخ ) در انجمن آرای ناصری آمده : گنجوربن اسفندیار نام یکی از پادشاهان عجم بوده که کتاب جاودان خرد که از هوشنگ شاه پیشدادی است از پارسی قدیم به پارسی متداوله ترجمه کرده و حسن بن سهل وزیر مأمون عباسی آن را به زبان عرب نقل نموده و ابوعل...
-
درفشی
لغتنامه دهخدا
درفشی . [ دِ رَ ] (ص نسبی ) هویدا.پیدا. آشکار. انگشت نما. (آنندراج ). عَلَم . مشهور.- درفشی شدن ؛ مشهور شدن . آوازه شدن : همانا شنیدند گردن کشان درفشی شد اندر جهان این نشان . فردوسی .نگه کن که این نامه تا جاودان درفشی شود بر سر بخردان . فردوسی .- ||...
-
باباافضل
لغتنامه دهخدا
باباافضل . [ اَ ض َ ] (اِخ ) مرحوم ملک الشعراء بهار آرد: افضل الدین محمدبن حسین کاشانی معروف به باباافضل . وی از مردم مَرَق از توابع کاشانست . وفات او در سنه ٔ 707 هَ . ق . رخ داده و تربتش به مرق کاشان و زیارتگاه است . باباافضل از حکما وعلما و ادبای ...
-
رقم کردن
لغتنامه دهخدا
رقم کردن . [ رَ ق َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نوشتن . (ناظم الاطباء) (یادداشت مؤلف ). ترقیم . (تاج المصادر بیهقی ) : ترا جانت نامه است و کردار خطبه جان بر مکن جز به نیکی رقم . ناصرخسرو.مژده ترا ز چرخ که چرخ ای ملک همی بر ملک و عمر تو رقم جاودان کند. مسعود...