کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جانی آباد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جانی آباد
لغتنامه دهخدا
جانی آباد. (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان خنامان شهرستان رفسنجان . در 50 هزارگزی خاور رفسنجان و 15 هزارگزی شمال رفسنجان به کرمان سکنه ٔ آن 15 تن میباشد. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
جانی آباد
لغتنامه دهخدا
جانی آباد. (اِخ ) قریه ای است از قراء بلوک جویم (خواجه ) و بیدشهر از بلوکات فارس . واقع در جلگه و از شمال بجنوب طول آن چهارفرسخ است و عرض آن نیز همینقدر است . رودخانه ای که منبعش ازین بلوک است ، پس از آنکه زراعت اینجا را مشروب میسازد رو بجنوب بفیروزآ...
-
جانی آباد
لغتنامه دهخدا
جانی آباد. (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان آرد: از بلوک فراشبند است در فارس . طول جلگه فراشبند از مغرب به مشرق تخمیناً ده فرسخ و عرض آن نیز همین قدر است . دو مسجد و یک حمام در این بلوک هست و اکثر سکنه ٔ آن مکاری میباشند. اینجا محل قشلاق ایلات قشقایی است و ...
-
واژههای مشابه
-
سخت جانی
لغتنامه دهخدا
سخت جانی . [ س َ ] (حامص مرکب ) گران جانی : آزاد کنم ز سخت جانی وآباد کنم به سخت رانی . نظامی .شبهای هجر را گذراندیم و زنده ایم ما را به سخت جانی خود این گمان نبود.شکیبی (از آنندراج ).
-
سگ جانی
لغتنامه دهخدا
سگ جانی . [ س َ ] (حامص مرکب ) سخت جانی و حریص بودن . (غیاث ) : کسی کز روی سگ جانی نشیند در پس زانوبزانو پیش سگساران نشستن نیست امکانش .خاقانی .
-
علاءالدین جانی
لغتنامه دهخدا
علاءالدین جانی . [ ع َ ئُدْ دی ن ِ جا ] (اِخ ) ششمین تن از حکام بنگاله که از 624 تا627 هَ . ق . حکومت کرد. (طبقات سلاطین اسلام ص 275).
-
یک جانی
لغتنامه دهخدا
یک جانی . [ ی َ /ی ِ ] (حامص مرکب ) اتحاد. اتفاق . همدلی : یک دو جام از روی مخموری بخوریک دو جنس از روی یک جانی بخواه .خاقانی .
-
آزرده جانی
لغتنامه دهخدا
آزرده جانی . [زَ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) چگونگی و صفت آزرده جان .
-
پیوند جانی
لغتنامه دهخدا
پیوند جانی . [ پ َ / پ ِ وَ دِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) پیوند روحانی . (آنندراج ).
-
جان جانی
لغتنامه دهخدا
جان جانی . (ص مرکب ) جانی جانی . در تداول عوام بدوستی که کمال یگانگی دارد گفته شود؛ چنانکه دوست جانی جانی گویند یعنی دوست یکدل و یکجان .
-
جانی اسفراینی
لغتنامه دهخدا
جانی اسفراینی .[ ی ِ اِ ف َ ی ِ ] (اِخ ) رجوع به جانی سبزواری شود.
-
جانی بیگلو
لغتنامه دهخدا
جانی بیگلو. [ ب ِ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان دیگله بخش هوراند شهرستان اهر است که در 26500 گزی جنوب هوراند و 500 گزی کنار شوسه ٔ اهر کلبیر واقع است . کوهستانی و معتدل است سکنه ٔ آن 109 تن است زبان آنان ترکی و آب آن از چشمه و محصول آنجا غلات و شغل اهالی ز...
-
جانی صیاد
لغتنامه دهخدا
جانی صیاد. [ ص َ ] (اِخ ) دهی است از بخش میان کنگی شهرستان زابل . در 15 هزارگزی جنوب ده دوست محمد واقع شده . سکنه ٔ آن 739 تن . زبان آنان فارسی ، بلوچی است . آب آن از رودخانه ٔ هیرمند تأمین میشود. محصول آن غلات ،پنبه ، لبنیات . شغل اهالی زراعت ، گله...
-
جانی کاشانی
لغتنامه دهخدا
جانی کاشانی . [ ی ِ ] (اِخ ) حاجی میرزا جانی کاشانی در 1268 هَ .ق . بقتل رسیده است . او مؤلف کتاب معروف «نقطةالکاف » در شرح احوال سید علیمحمد و اصحاب و اتباع او و حوادث آن دوره ٔ پرآشوب در تاریخ فرقه ٔ بابیه میباشد. وی از تجار کاشان واز قدمای گروندگ...