کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جانوران موذی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
شاه جانوران
لغتنامه دهخدا
شاه جانوران . [ هَِ ن َ / ن ِ وَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) شیر. (یادداشت مؤلف ). اسد. لیث . حارث . غضنفر. دلهاث . هزبر. قسوره . غانم . ضیغم . ضرغام .
-
جستوجو در متن
-
موذیه
لغتنامه دهخدا
موذیه . [ ی َ / ی ِ ](از ع ، ص ) موذیة. تأنیث موذی . حیوانات موذیه ، جانوران آزاررسان ، چون مار و موش . (از یادداشت مؤلف ). اذیت رساننده و مضر و مفسد و آزاررسان . || مهلک و زهردار. (ناظم الاطباء). و رجوع به موذی شود.
-
مدرس
لغتنامه دهخدا
مدرس . [ م َ دَ ] (اِ) مترس . چوب کنده ای که در پس در اندازند تا در گشوده نگردد. || شکلی که در کشتزار سازند برای دفع جانوران موذی . (ناظم الاطباء). رجوع به مترس و مترسک شود.
-
سارکوفیل
لغتنامه دهخدا
سارکوفیل . [ ک ُ ] (فرانسوی ، اِ) نوعی از جانوران پستاندار از تیره ٔ کیسه داران از خانواده ٔدازیور و مخصوص تاسمانی است و آن را شیطان تاسمانی نامند. جانوری است درشت اندام و کوتاه قد که روی پنجه های خود راه میرود و سری بزرگ و دندانهای قوی (42 دندان ) د...
-
موذیات
لغتنامه دهخدا
موذیات . (ع اِ) ج ِ موذیة. جانوران زیانکار. حیوانات آزاردار چون مار و موش و پشه . (از یادداشت مؤلف ) : ... لکن مسکن شیر و مار و دیگر موذیات که بر رفتن در وی دشوار است و مقام کردن در میان آن طایفه مخوف . (کلیله و دمنه ). علما پادشاه را با کوه مانند ک...
-
زیانکار
لغتنامه دهخدا
زیانکار. (ص مرکب ) متلف . اتلاف کننده و تباه کننده . (ناظم الاطباء). زیان آور. آنکه زیان و خسارت رساند : به گیتی زیانکارتر کار چیست که بر کرده ٔ آن بباید گریست . فردوسی .ز گیتی هر آنکو بی آزارترچنان دان که مرگش زیانکارتر. فردوسی .زیانکارتر چیز گفتی ک...
-
جانور
لغتنامه دهخدا
جانور. [ ن َ / ن ِ / ن ْ وَ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) مرکب از جان + پسوند اتصاف ور. در پهلوی جانور حیوان زنده . حیوان جانور گویا. حیوان ناطق . (دانشنامه ص 5 س 5) (حاشیه ٔ برهان چ معین ). مطلق حیوان . (بهار عجم ) (آنندراج ). زنده . حی . حیوان . (ناظم الاط...
-
دوزخ
لغتنامه دهخدا
دوزخ . [ زَ ] (اِ) جهنم . (لغت محلی شوشتر). جهنم به عقیده ٔ همه ٔ ادیان ، جایی در جهان دیگر که بزه کاران را در آنجا به انواع عقوبت کیفر دهند. (یادداشت مؤلف ). نقیض بهشت و نام درکات سبعه ٔ آن چنین است : 1 - جهنم ، جای اهل کبایر که بی توبه مرده اند. 2...
-
جنس
لغتنامه دهخدا
جنس . [ ج ِ ] (ع اِ) قسمت و گونه از هر چیزی از مردم و جز آن و آن اعم از نوع است ، پس ابل (شتر) جنس است از بهایم . (منتهی الارب ) (کشاف اصطلاحات الفنون ). قسمتی از هر چیز و جمعآن اجناس است و جنس اعم است از نوع ، چنانکه گویند حیوان جنس است و انسان نوع ...
-
کیک
لغتنامه دهخدا
کیک . [ ک َ / ک ِ ] (اِ) معروف است که برادر شپش باشد. گویند عمر کیک زیاده بر پنج روز نمی شود، و عربان برغوث خوانندش . (برهان ). جانورکی که در روی بدن انسان و دیگر حیوانات زندگی می کند و خون آنها را می مکد. (ناظم الاطباء). تهرانی ، کَک .کردی ، کِچ . ل...
-
پر سیاوشان
لغتنامه دهخدا
پر سیاوشان . [ پ َ رِ وَ / وُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) پر سیاووشان . پر سیاوش . پر سیاووش . ضفیره . (منتهی الارب ). ضفائرالجن ّ. کزبرةالبئر. سبعالارض . شعرالارض . شعرالغول . شعرالخنازیر. شعرالجن ّ. شعرالجیاد. لحیةالحمار. لحاءالغول . مُل . ساق اَسود...
-
مگس
لغتنامه دهخدا
مگس . [ م َ گ َ ] (اِ)جانوری است کوچک و بالدار و پرنده که به تازی ذباب گویند. (ناظم الاطباء). ذباب . (زمخشری ) (ترجمان القرآن ). در اوستایی ، مخشی (پشه ، مگس ). پهلوی ، مگس ، مکس ، مخش (فقط در تفسیر کلمات اوستایی ) بلوچی ، مکش ، مگیسک ، مهیسک (مگس ، ...