کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جانشین شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
جانشین کردن
لغتنامه دهخدا
جانشین کردن . [ ن ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) قائم مقام کردن . بدل کردن .
-
پس جانشین
لغتنامه دهخدا
پس جانشین . [ پ َ ن ِ ] (نف مرکب ) کنایه از شخصی است که چون صاحب دکان برخیزد او بجای صاحب دکان بنشیند و کالا بفروشد. (برهان قاطع).
-
جستوجو در متن
-
خلف کسی شدن
لغتنامه دهخدا
خلف کسی شدن . [ خ َ ل َ ف ِ ک َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) جانشین کسی شدن . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
جای گزین شدن
لغتنامه دهخدا
جای گزین شدن . [ گ ُ ش ُ دَ] (مص مرکب ) جای گزین چیزی شدن . بدل شدن . جانشین آنچیز شدن . قائم مقام شدن . بجای چیزی قرار گرفتن : وقتی که استخر از آبادی افتاد، شیراز جایگزین آن شد. (یادداشت مؤلف ). این برنامه جایگزین برنامه ٔ قبلی است .
-
جاگزین
لغتنامه دهخدا
جاگزین . [ گ ُ ] (نف مرکب )جایگزین . جانشین . منتخب . وبا کردن و شدن صرف شود.
-
عقوب
لغتنامه دهخدا
عقوب . [ ع ُ ] (ع مص ) برگ سبز برآوردن بعد برگ خشک . (از منتهی الارب ). || نکاح کردن بعد مردن یا طلاق آن . (از منتهی الارب ). || بر پاشنه زدن . (دهار). || خلیفه ٔ کسی شدن . (از منتهی الارب ). از پی درآمدن . (دهار) (تاج المصادر بیهقی ). جانشین کسی شدن...
-
خرقه قبول کردن
لغتنامه دهخدا
خرقه قبول کردن . [ خ ِ ق َ / ق ِق َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) جانشین مرشد شدن : چندان بمان که خرقه ٔ ازرق کند قبول بخت جوانت از فلک پیر ژنده پوش .حافظ.
-
اخیمعص
لغتنامه دهخدا
اخیمعص . [ ] (اِخ ) (برادر غضب ) پسر و جانشین صادوق که گویا در سلطنت سلیمان کاهن بزرگ بود. وی در زمان سلطنت داود، داود را از مشورت دشمن ابی شالوم مطلع ساخت و هم داود را از کشته شدن و مغلوب گشتن ابشالوم مستحضر گردانید. (قاموس کتاب مقدس ).
-
عقب
لغتنامه دهخدا
عقب . [ ع َ ] (ع مص ) پی پیچیدن بر کمان . (از منتهی الارب ). «عَقَب » و پی پیچیدن بر کمان و تیر و نیزه ، وآنها را در این صورت «معقوب » گویند. (از اقرب الموارد). پی بر جای پیچیدن . (تاج المصادر بیهقی ). || بر پاشنه ٔ کسی زدن . (از منتهی الارب ) (از اق...
-
اسکار
لغتنامه دهخدا
اسکار. [ اُ ] (اِخ )دوّم . پسر اسکار سابق الذکر، مولد استکهلم . وی جانشین برادر خود شارل پانزدهم شد و از سال 1872 تا 1905 م . پادشاه سوئد و نروژ بود و پس از جدا شدن مملکت بسال 1905، وی پادشاه سوئد گردید. (1829 - 1907 م .).
-
خلافة
لغتنامه دهخدا
خلافة. [ خ ِ ف َ ] (ع مص ) خلیفه کردن در اهل و مال خود. منه : خلف فلاناً علی اهله و ماله خلافة. || سپس کسی آمدن . منه : خلف زیداً خلافة؛ سپس زید آمد. || در جای پدر خود گردیدن بدون غیر. منه : خلف مکان ابیه خلافة. || خلف از نخست گردیدن میوه . منه : خلف...
-
جای گرفتن
لغتنامه دهخدا
جای گرفتن . [ گ ِ رِت َ ] (مص مرکب ) منزل کردن . جای گزین شدن . در جایی قرار گرفتن . ایستادن . بَحبَحَة. تَبَحبُح . لُذوب . لَب ّ. مُلاذَبَه . اِلباد. تَمَحَح ُ. اِفثاء. هُکوع . تَمَکُن . عَهن . عَمن . تَبَوﱡ. اِلثاث . لَثلَثه . تَوَطُن . (از منتهی ا...
-
منصوب
لغتنامه دهخدا
منصوب . [ م َ ] (ع ص ) بر پای کرده شده . (آنندراج ) (از اقرب الموارد). بر پای کرده و افراخته و بلندشده و نصب شده و نشانده شده . ج ، مناصیب . (ناظم الاطباء). برپاداشته . ایستادانیده . افراشته . برافراخته . (یادداشت مرحوم دهخدا) : آن تاج سر ملت والا عض...
-
باز جای شدن
لغتنامه دهخدا
باز جای شدن . [ زِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) به جای نخست بازگشتن . بجایگاه خویش بازرفتن . بخانه ٔ خود مراجعت کردن . به مستقر خویش برگشتن : بمانم ترا بسته در چاه پای به اسب اندر آرم شوم باز جای . فردوسی .چو من بگذرم زین سپنجی سرای تو لشکر بیارای و شو باز جا...