کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جانشین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جانشین
لغتنامه دهخدا
جانشین . [ ن ِ ] (نف مرکب ) قائم مقام . (بهارعجم ) (آنندراج ). کسی که به نیابت از دیگری کاری انجام دهد مانند: وکیل ، وصی ، ولی ، نایب ، نائب مناب ، خلیفه ، ولی ، بدل ، عوض ، قَفی ّ. (منتهی الارب ) : بی باده دل ز سیر جهان وانمیشودگل جانشین سبزه ٔ مینا...
-
واژههای مشابه
-
جانشین کردن
لغتنامه دهخدا
جانشین کردن . [ ن ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) قائم مقام کردن . بدل کردن .
-
پس جانشین
لغتنامه دهخدا
پس جانشین . [ پ َ ن ِ ] (نف مرکب ) کنایه از شخصی است که چون صاحب دکان برخیزد او بجای صاحب دکان بنشیند و کالا بفروشد. (برهان قاطع).
-
جستوجو در متن
-
جای نشین
لغتنامه دهخدا
جای نشین . [ ن ِ] (نف مرکب ) جانشین . (آنندراج ). قایم مقام . خلیفه .
-
جاگزین
لغتنامه دهخدا
جاگزین . [ گ ُ ] (نف مرکب )جایگزین . جانشین . منتخب . وبا کردن و شدن صرف شود.
-
قایم مقام
لغتنامه دهخدا
قایم مقام . [ی ِ م َ ] (اِ مرکب ) جانشین . رجوع به قائم مقام شود.
-
پوران
لغتنامه دهخدا
پوران . (اِ) جمع پور. پسران . || خلیفه . جانشین . || یادگار. (برهان ).
-
بدل
لغتنامه دهخدا
بدل . [ ب َ ] (ع مص ) تغییر. تغییر دادن . (از اقرب الموارد). || عوض و جانشین کردن . جانشین کردن چیزی باچیز دیگر. (از اقرب الموارد): بدلت الثوب بغیره بدلاً؛ عوض کردم آن جامه را با غیر آن . (ناظم الاطباء).
-
گوستاو ششم
لغتنامه دهخدا
گوستاو ششم . [ تا وِ ش ِ ش ُ ] (اِخ ) آدولف (پادشاه سوئد). متولد در سال 1882 م . وی در سال 1950 جانشین پدر شد.
-
گالوس
لغتنامه دهخدا
گالوس . (اِخ ) امپراطور پنجم روم از سال 251 تا 253 م . والرین جانشین وی گردید.
-
نیابت گر
لغتنامه دهخدا
نیابت گر. [ ب َ گ َ ] (ص مرکب ) خلیفه . جانشین . وکیل . (ناظم الاطباء). نایب .
-
یارکوج
لغتنامه دهخدا
یارکوج . (اِخ ) پس از منصوربن جعفر خیاطدر ولایت اهواز جانشین وی شد. (ابن اثیر ج 8 ص 100).
-
تبعی
لغتنامه دهخدا
تبعی . [ ت َ ب َ ] (ص نسبی ) تابع و جانشین . (ناظم الاطباء). || مقابل اصلی . وجود تبعی . مقابل وجود اصلی .