کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جانح پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جانح
لغتنامه دهخدا
جانح . [ ن ِ ] (ع ص ) مایل . میل کننده . || گناهکار. (ناظم الاطباء).
-
واژههای همآوا
-
جانه
لغتنامه دهخدا
جانه . [ ن َ ] (اِخ ) از دیه های الجبل . (تاریخ قم ص 136).
-
جانه
لغتنامه دهخدا
جانه . [ ن َ / ن ِ] (اِ) روح حیوانی . (برهان ) (آنندراج ). و بمعنی جان است بزیادت ها. (آنندراج ) (غیاث اللغات ). رجوع به جان شود. || سلاح جنگ . (برهان ) (آنندراج ).
-
جستوجو در متن
-
جانحة
لغتنامه دهخدا
جانحة. [ ن ِ ح َ ] (ع ص ) تأنیث جانح . || (اِ) یکی از استخوانهای پهلو نزدیک سینه ، و هی مایلی الصدر کالضلوع هی مایلی الظهر. ج ، جوانح . (منتهی الارب ). مفرد جوانح که استخوانهای پهلو نزدیک سینه باشد. (ناظم الاطباء). استخوان خرد پهلو. (مهذب الاسماء). ...