کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جانب کسی رها کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جانب کسی رها کردن
لغتنامه دهخدا
جانب کسی رها کردن . [ ن ِ ب ِ ک َ رَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ترک حمایت او کردن . رعایت وی نکردن . و رجوع به جانب شود.
-
واژههای مشابه
-
جأنب
لغتنامه دهخدا
جأنب . [ ج َءْ ن َ] (ع اِ، ص ) کوتاه و خوار از مردم . (منتهی الارب ).
-
یک جانب
لغتنامه دهخدا
یک جانب . [ ی َ / ی ِ ن ِ ] (ص مرکب ) یک طرف . || رفیق . متحد. همراه . (ناظم الاطباء).
-
جانب داشتن
لغتنامه دهخدا
جانب داشتن . [ ن ِ ت َ ] (مص مرکب )رابطه داشتن . پیوند داشتن . مربوط بودن : نسیم صبح را گفتم تو با او جانبی داری کز آنجانب که او باشد صبا عنبرفشان آید. سعدی .رجوع به جانب شود.
-
جانب راست
لغتنامه دهخدا
جانب راست . [ ن ِ ب ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) طرف راست . سوی راست . ذات الیمین .
-
جانب شرقی
لغتنامه دهخدا
جانب شرقی . [ ن ِ ب ِ ش َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مشرق . آنسوی که آفتاب برآید.
-
جانب غربی
لغتنامه دهخدا
جانب غربی . [ ن ِ ب ِ غ َ ] (اِخ ) مراد از آن کوه طور است که میقات موسی بوده است . (آنندراج ) : و ما کنت بجانب الغربی . (قرآن 44/28).
-
جانب دار
لغتنامه دهخدا
جانب دار. [ ن ِ ] (نف مرکب ) حمایت کننده . امدادکننده . اعانت کننده . (از بهار عجم ). طرفدار. مددکار. دستگیر. یاور. وکیل . حامی . (ناظم الاطباء) : جانب خود را فروباید گذاشت هر کرا دیدیم جانب دار تست .طالب آملی (از بهار عجم ).
-
جانب گیر
لغتنامه دهخدا
جانب گیر. [ ن ِ ] (نف مرکب ) حامی . مددکار. (آنندراج ). جانب گیرنده . جانب نگاه دارنده . طرفدار.
-
من جانب
لغتنامه دهخدا
من جانب .[ م ِ نِب ْ ] (ع حرف جر + اسم ) از جانب . از سوی . از پیش . (از ناظم الاطباء).- من جانب اﷲ ؛ از پیش خدا. (ناظم الاطباء): من جانب اﷲ بود که فلان امر پیش آمد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
جستوجو در متن
-
رها کردن
لغتنامه دهخدا
رها کردن . [ رَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) آزاد کردن . خلاص کردن . نجات دادن . واکردن . (ناظم الاطباء) : به دو بوسه رها کن این دل از گرم و خباک تا به منت احسان باشد احسن اﷲ جزاک . رودکی .رها کرد از بند کاوس راهمان گیو و گودرز و هم طوس را. فردوسی .چو از دژ ر...
-
رها کردنی
لغتنامه دهخدا
رها کردنی . [ رَ ک َ دَ ] (ص لیاقت مرکب ) دست برداشتنی .شایسته ٔ رها کردن . قابل آزاد کردن . لایق یله کردن .
-
تخلیة
لغتنامه دهخدا
تخلیة. [ ت َ ی َ ] (ع مص ) گذاشتن کار را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد). || دست بداشتن و راه وادادن . (تاج المصادر بیهقی ). رها کردن . (زوزنی ) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). رها کردن کسی را. (منتهی الارب...