کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جامی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جامی
لغتنامه دهخدا
جامی . (اِخ ) احمدبن ابی الحسن محمدبن جریربن عبداﷲبن لیث بن جریر شیخ الاسلام ... رجوع به احمدبن ابی الحسن بن محمدبن جریر شود.
-
جامی
لغتنامه دهخدا
جامی . (اِخ ) نورالدین عبدالرحمن بن احمدبن محمد دشتی . از اساتید مسلم نظم و نثر فارسی در قرن نهم هجری است . رضی الدین عبدالغفور که از خواص شاگردان اوست در شرح احوال وی آرد: «ولادت حضرت ایشان در خرجرد جام بوده است . وقت العشاء ثالث و العشرین من شهر شع...
-
جامی
لغتنامه دهخدا
جامی . (اِخ ) یحیی ملقب به قطب الدین و مکنی به ابوالفضل . از اکابر مشایخ صوفیه است که با شیخ رکن الدین علاءالدولة و شیخ صفی الدین اردبیلی و صدرالدین اردبیلی ملاقات کرده و بسال 740 هَ .ق . درگذشته است . (از ریحانة الادب ج 1).
-
جامی
لغتنامه دهخدا
جامی . (ص نسبی ) منسوب است به جام که قصبه ای است در نواحی نیشابور. (انساب سمعانی ).
-
جامی
لغتنامه دهخدا
جامی .(اِخ ) ملاعبداﷲ ملقب به هاتفی . رجوع به هاتفی شود.
-
واژههای مشابه
-
علی جامی
لغتنامه دهخدا
علی جامی . [ ع َ ی ِ ] (اِخ ) (حافظ...). رجوع به حافظعلی جامی و الذریعه ٔ آقابزرگ طهرانی ج 9 ص 221 و 753 شود.
-
نظام جامی
لغتنامه دهخدا
نظام جامی . [ ن ِ م ِ ] (اِخ ) احمد، ملقب به نظام الدولة والدین . رجوع به نظام الدین جامی و نیز رجوع به مجمعالفصحا چ مصفا ج 3 ص 1409 شود.
-
جامی پوربها
لغتنامه دهخدا
جامی پوربها. [ ب َ ] (اِخ ) رجوع به پوربهای جامی شود.
-
جامی خراسانی
لغتنامه دهخدا
جامی خراسانی . [ ی ِ خ ُ ] (اِخ ) همان احمد جام ، یا پیر جام یا جامی ژنده پیل است . رجوع به احمدبن ابی الحسن بن محمد شود.
-
جامی مصری
لغتنامه دهخدا
جامی مصری . [ ی ِ م ِ ] (اِخ ) او راست : ترجمه ٔ روضةالشهداء موسوم به سعادت نامه و اصل کتاب به فارسی است . مترجم در ترجمه ٔ خود از اصل کتاب پیروی کرده و در ضمن حکایات آیات و احادیث و عبارات را بسجع آورده وآنرا در ده باب ترتیب داده است . (کشف الظنون چ...
-
ده جامی
لغتنامه دهخدا
ده جامی . [ دِه ْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بیوبیخ بخش کرند شهرستان شاه آباد. واقع در 14هزارگزی شمال کرند. سکنه ٔ آن 200 تن . آب آن از چشمه تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
عمادالدین جامی
لغتنامه دهخدا
عمادالدین جامی . [ ع ِ دُدْ دی ن ِ ] (اِخ ) عبدالرحمان بن احمدبن محمد دشتی اسپهانی ، متخلص به جامی . شاعر و ادیب مشهور قرن نهم هَ . ق . لقب اصلی او عمادالدین و لقب مشهورش نورالدین است . رجوع به جامی (نورالدین عبدالرحمان بن احمدبن ...) شود.
-
ناصرالدین جامی
لغتنامه دهخدا
ناصرالدین جامی . [ ص ِ رُدْ دی ن ِ ] (اِخ ) (خواجه ...) عبدالعزیز جامی ، از علمای ولایت جام است و به سال 920 هَ . ق . درگذشته . مؤلف حبیب السیر در ذکر معاریف دوران سلطنت سلطان حسین میرزا بایغرا [ ج 4 ص 339 ] آرد: «خواجه ناصرالدین عبدالعزیز جامی به ص...
-
پوربهای جامی
لغتنامه دهخدا
پوربهای جامی . [ ب َی ِ ] (اِخ ) از شعرای معروف خراسان ، مردی مستعد و فاضل بود. آباء و اجداد او قضات ولایت جام بوده اند و اومردی خوش طبع بود، بدین پایه سر فرو نیاورد، و همواره با مستعدان نشستی و بیشتر اوقات ، در هرات روزگار گذرانیدی . وی شاگرد مولانا...