کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جامدة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جامدة
لغتنامه دهخدا
جامدة. [ م ِ دَ ] (اِخ ) یاقوت آرد: قریه ٔ بزرگ و جامعی است از توابع واسط و سر راه بصره واقع است و من آن را مکرر دیده ام . (معجم البلدان ) (مراصد الاطلاع ). و رجوع به الاوراق ص 90، 233 و 236 و 240 و 246 و کامل ابن اثیر ج 7 ص 98 و تجارب الامم شود.
-
جامدة
لغتنامه دهخدا
جامدة. [ م ِ دَ ] (ع ص ) تأنیث جامد. ایستاده . افسرده . (آنندراج ). بسته شده . منجمد شده . سفت . سخت . مقابل نامیة. خشک . و رجوع به جامد شود: و تری الجبال تحسبها جامدة و هی تمرّ مَرّالسحاب . (قرآن 88/27).
-
جستوجو در متن
-
جامدی
لغتنامه دهخدا
جامدی . [ م ِ ] (اِخ ) محمدبن علی بن الحسین . مکنی به ابی یعلی و معروف به ابن القاری و مشهور به جامدی واسطی ، منسوب به جامدة (از توابع واسط) است . وی از سعیدبن عبدالعزیز ابوسعد جامدی و بعد از او از قیلوی روایت کند. و از ابوالفتح عبدالملک بن ابوالقاسم...
-
اردب
لغتنامه دهخدا
اردب . [ اِ دَب ب ] (ع اِ) کیل بزرگ . کیلی معروف در مصر. پیمانه ای بمصر که بیست وچهار صاع یا شش ویبات گنجایش آنست . (از منتهی الارب ). پیمانه ایست بزرگ در مصر که بیست وچهار صاع را گنجایش دارد. (رساله ٔ اوزان و مقادیر مقریزی ). مکیالی معادل بیست وچهار...
-
عمران سلمی
لغتنامه دهخدا
عمران سلمی . [ ع ِ ن ِ س َ ل َ ] (اِخ ) ابن شاهین سلمی . حاکم امارت شاهینی در بطیحة. اصل او ازجامدة (از اعمال واسط) بود و به بنی سلیم منتسب میشد. وی ابتدا در جنگلها و نیزارها متواری بود و پس از اندکی گروهی از شکارگران و راهزنان را در گرد خویش جمع کرد...
-
صدرا
لغتنامه دهخدا
صدرا. [ ص َ ] (اِخ ) (ملا...) نام وی محمد فرزند ابراهیم بن یحیی شیرازی و ملقب به صدرالدین و صدرالمتألهین و معروف بصدراو ملاصدرا و از اکابر فلاسفه و حکمای اسلامی قرن یازدهم هَ . ق . است . وی علاوه بر تبحر در کلام و فلسفه در حدیث و تفسیر قرآن نیز بارع...
-
سماع
لغتنامه دهخدا
سماع . [ س َ ] (ع مص ) شنوایی . (غیاث ) (دهار) (منتهی الارب ). || شنیدن . شنودن . (غیاث ). شنیدن . (المصادر زوزنی ) (دهار). شنیدن و گوش فراداشتن . (تاج المصادر بیهقی ). || (اِ) سرود. (غیاث ) (صحاح الفرس ). هر آواز که شنیدن آن خوش آید. (آنندراج ) (منت...
-
صاحب الزنج
لغتنامه دهخدا
صاحب الزنج . [ ح ِ بُزْ زَ ](اِخ ) ابن اثیر در حوادث سال 255 هَ . ق . گوید: به شوال این سال در فرات بصره مردی خروج کرد و خود را علی بن محمدبن احمدبن عیسی بن زیدبن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب خواند و زنگیان را که در سباخ بودند فراهم ساخت و از دجله ...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن یحیی بن زیدبن یسار ابوالعباس ثعلب النحوی اللغوی الخراسانی . امام کوفیین در نحو و لغت . و ثقة و بادیانت . وی ایرانی و از موالی بنوشیبان است . و چنانکه مرزبانی از مشایخ خویش آورده ، مولد ثعلب به سال 200 هَ .ق . و وفات او سیز...
-
حال
لغتنامه دهخدا
حال . (ع اِ) کیفیت . چگونگی . وضع. هیأت . گونه . شکل . جهت . بث ّ. دُبّة. دُب ّ. حالت . طبق . هِبّة. اهجورة. اهجیراء. اِهجیری . هجیر. هجّیرة. هجّیری ̍. طِب ْء. شأن . بال . دأب . قِندِد. قِندید. اهلوب . طبع. فتن . بلولة. (منتهی الارب ). بُلُلة. خلد...