کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جاماسب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جاماسب
لغتنامه دهخدا
جاماسب . (اِخ ) ابن فیروز. وی برادرقباد ساسانی است . پس از ظهور مزدک اکابر و اشراف کشور قباد را که پیرو آئین مزدک شده بود از سلطنت خلع کرده جاماسب را که ملقب به نگارین بود قائم مقام وی گردانیدند. (از حبیب السیر چ تهران ص 85). وی از قبل برادر که مالک ...
-
جاماسب
لغتنامه دهخدا
جاماسب . (اِخ ) جزو دوم این کلمه همان اسب است ولی جزو اول آن معلوم نیست ، و ربطی به «جام » = یام که مغولی است ندارد. (برهان قاطع چ معین ج 4 پایان کتاب ص بیست و دوم ). و در سنت زرتشتیان جاماسب از خاندان هوگوه در اوستا و برادر فرشوشتر بود و هر دو وزیر ...
-
جاماسب
لغتنامه دهخدا
جاماسب . (اِخ ) دهی است از بخش گوران شهرستان شاه آباد. این ده در 10 هزارگزی شمال گهواره به کنار رودخانه ٔ زمکان واقع است . محلی است کوهستانی و سردسیر 215 تن سکنه دارد. آب آنجا از رودخانه ٔ زمکان . محصول آن غلات ، حبوبات ، صیفی ، میوه جات ، توتون و لب...
-
واژههای مشابه
-
جاماسب اسانا
لغتنامه دهخدا
جاماسب اسانا. [ ] (اِخ ) نام شخصی است که بخشی از منظومه ٔ اردای ویرافنامه را در هند بچاپ رسانیده . او را جاماسپجی نیز گویند. (از مزدیسنا ص 361، 476، 484).
-
جاماسب حکیم
لغتنامه دهخدا
جاماسب حکیم . [ ب ِ ح َ ] (اِخ )رجوع به جاماسب شود. نام دانشمندی است که گویند درخت کشمر، که به بلندی آن در عالم هیچ درختی نیست بدست او غرس شده است و نیز گویند: وی در کوسوی مدفون است .(نزهة القلوب ج 3 ص 143 و 153). مؤلف حبیب السیر آرد:وی شاگرد لقمان ...
-
جاماسب دها
لغتنامه دهخدا
جاماسب دها.[ دَ ] (ص مرکب ) کسی که همچون جاماسب باشد در زیرکی . آنکه مانند جاماسب باهوش و دهاء باشد : خانه ٔ طالع عمرم ششم و هشتم کیدچون ندیدید که جاماسب دهائید شما؟خاقانی .
-
جاماسب نامه
لغتنامه دهخدا
جاماسب نامه . [ م َ ] (اِخ ) یکی از کتب مذهبی زرتشتیان است که ظاهراً پس از اسلام نوشته شده و در آن پیشگوئیهای جاماسب را نقل کرده اند. (از مزدیسنا ص 353).
-
صراة جاماسب
لغتنامه دهخدا
صراة جاماسب . [ ص َ ت ُ ] (اِخ ) از فرات مایه گیرد و حجاج بن یوسف مدینه ٔ نیل را که بزمین بابل است بر آن بنا کرد. (معجم البلدان ).
-
جستوجو در متن
-
یاماسب
لغتنامه دهخدا
یاماسب . (اِخ ) صورتی است از جاماسب . رجوع به جاماسب شود.
-
جاماسف
لغتنامه دهخدا
جاماسف . (اِخ ) جاماس . جاماسب . رجوع به جاماسب شود.
-
جامات
لغتنامه دهخدا
جامات . (اِخ ) نام حکیمی است که او را جاماسب گویند. (برهان ). مصحف جاماسب . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). نام پسر دانیال پیغمبر که فیلسوف و ستاره شمر دانائی بوده و کتاب جاماسب نامه منسوب به این شخص بزرگ است . (ناظم الاطباء). این کلمه بصورتهای : جاماس ، جا...
-
جاماسف
لغتنامه دهخدا
جاماسف . (اِخ ) ابن فیروزبن یزدجرد. همان جاماسب بن فیروز است . رجوع به جاماسب بن فیروز شود.
-
زاماسپ
لغتنامه دهخدا
زاماسپ . (اِخ ) رجوع به زاماسب و جاماسب شود.