کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جام پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جام
لغتنامه دهخدا
جام . (اِ) به اصطلاح کاسه گران هفت تا را گویند از عالم تقوز که در ترکی نه تاست و در هندی کوری بیست تا : برسم کاسه گرم باده میدهد ساقی که پیش همت او چند کاسه یک جام است .اثیر (از آنندراج ).
-
جام
لغتنامه دهخدا
جام . (اِ) پیاله ٔ آبخوری . (برهان ). پیاله از سیم و آبگینه و جز آن . (منتهی الارب ). پیاله ٔ شرابخوری . کاسه ای که ته آن دوره نداشته باشد. (ناظم الاطباء). ظرفی است که از برای نوشیدن از آن ترتیب یافته و مردمان قدیم شاخ را برای شرب استعمال مینمودند لک...
-
جام
لغتنامه دهخدا
جام . (اِ) شانه و آن چیزی است که بدان خرمن باد دهند.
-
جام
لغتنامه دهخدا
جام . (اِ) نام مقامی . (شرفنامه ٔ منیری ). نزد صوفیه احوال را گویند. (کشاف اصطلاحات الفنون ).
-
جام
لغتنامه دهخدا
جام . (اِخ ) تربت جام ... نام یکی از بخشهای هفت گانه ٔ شهرستان مشهد که محدود است از طرف خاور به رودخانه ٔ هریرود که مرز ایران و افغانستان راتشکیل میدهد و از باختر به بخش طیبات و فریمان ، از شمال به بخش جنت آباد و فریمان و از جنوب به مرز ایران و افغان...
-
جام
لغتنامه دهخدا
جام . (اِخ ) دهی است از دهستان علا بخش مرکزی شهرستان سمنان واقع در 51 هزارگزی شمال خاوری سمنان و 6 هزارگزی جنوب شوسه ٔ سمنان به دامغان . محلی است کوهستانی و معتدل و 700 تن سکنه دارد. آب آن از چاه و قنات مخروبه و محصول آنجا غلات ، سیب زمینی ، یونجه و ...
-
جام
لغتنامه دهخدا
جام . (اِخ ) معرفة، نام ولایتی است از اعمال نیشابور. (منتهی الارب ). شهر کوچک و مرکز بخش تربت جام از شهرستان مشهد است که در 144 هزارگزی مشهد و 66 هزارگزی مرز ایران و افغانستان سر راه شوسه ٔ عمومی مشهد و هرات واقع است . موقعطبیعی : محلی است جلگه ای و ...
-
جام
لغتنامه دهخدا
جام . (اِخ ) نام پسر نوح علیه السلام که بعد طوفان زنده بود. (شرفنامه ٔ منیری ). ظاهراً مصحف حام است . رجوع به حام شود.
-
جام
لغتنامه دهخدا
جام . (ص ) لقب حکام ولایت سند. (آنندراج ).
-
جام
لغتنامه دهخدا
جام . [ جام م ] (ع ص ) نعت فاعلی از جم ّ: فرس جام ؛اسب گشنی نکرده . || اسب سواری کرده نشده و تازه نفس . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || زیاده و تمام نشدنی و فراوان . (ناظم الاطباء).
-
واژههای مشابه
-
گل جام
لغتنامه دهخدا
گل جام . [ گ ُ ] (اِ مرکب ) شیشه های رنگین که در عمارت خانه و حمام و در تابدانها تعبیه کنند وآنرا آینه جامی نیز میگویند. (آنندراج ) : روشن بود ز عالم بالا فضای دل گل جام دارد از مه تابان سرای دل . محسن تأثیر (از آنندراج ).در آن خلوت که شرمش برقع از ...
-
نوش جام
لغتنامه دهخدا
نوش جام . (اِ مرکب ) پیاله ٔ شراب خوری . (ناظم الاطباء). جام می گساری . (تعلیقات وحید بر شرفنامه ٔ نظامی ). پیاله ٔ شراب . (فرهنگ فارسی معین ) : دگر نوش جامی ز یاقوت خام کز اوکم نگردد به خوردن شراب .نظامی .
-
ته جام
لغتنامه دهخدا
ته جام . [ ت َه ْ ] (اِ مرکب ) باقیمانده ٔ شراب در جام . (ناظم الاطباء). ته پیاله . رجوع به ته و ترکیبهای آن شود.
-
تربت جام
لغتنامه دهخدا
تربت جام . [ ت ُ ب َ ت ِ ] (اِخ ) شهر کوچک و مرکز بخش تربت جام شهرستان مشهد است که در 144هزارگزی مشهد و 66هزارگزی مرز ایران و افغانستان و بر سر راه شوسه ٔ عمومی مشهد و هرات واقع است . جلگه ای گرمسیر است و 605 تن سکنه دارد. آب آن از رودخانه ٔ جام و قن...