کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جالباسی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جالباسی
لغتنامه دهخدا
جالباسی . [ ل ِ ] (اِ مرکب ) جای لباس . جائی که لباس در آن نهند. کمد یا چوب رختی که لباس بدان آویزند.
-
جستوجو در متن
-
کمد
لغتنامه دهخدا
کمد. [ ک ُ م ُ ] (فرانسوی ، اِ) گنجه ای دارای کشو که در آن لباسها و اشیاء دیگر گذارند. (فرهنگ فارسی معین ). گنجه . دولاب . دولابچه . اشکاف . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).- کمد بایگانی ؛ کمدی که در آن پرونده های اداری را بایگانی کنند. (فرهنگ فارسی معی...
-
علق
لغتنامه دهخدا
علق . [ ع َ ] (ع مص ) دشنام و ناسزا دادن . (از اقرب الموارد). || آزردن به زبان . || چریدن شتر سرهای درختان را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || مکیدن انگشت . (از اقرب الموارد). || چسبیدن زالو در حلق شخص (فعل آن مجهول بکار میرود). (منتهی الارب ) (...
-
لباس
لغتنامه دهخدا
لباس . [ ل ِ ] (ع اِ) هرچه درپوشند. پوشیدنی . پوشاک . پوشش . بالاپوش . جامه . کِسوَت . (منتهی الارب ). کَسوَة. بزّه . زی ّ. قِشر. قبول . مِلبَس . لبس . لبوس . مَلبِس . ملبوس . گندگال . جفاجف . شور. شورة. شوار. شیار. شارة. مشرة. طحریة. طحرة. جامه ٔ ست...