کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جاری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
صیغه جاری کردن
لغتنامه دهخدا
صیغه جاری کردن . [ غ َ / غ ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) صیغه ٔ عقد ازدواج یا طلاق یا معامله ٔ دیگر را با الفاظ مخصوص خواندن . صیغه خواندن .
-
ایل جاری کردن
لغتنامه دهخدا
ایل جاری کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خبر کردن . ابلاغ کردن . اطلاع دادن مردم ده را برای کاری .
-
واژههای همآوا
-
جعری
لغتنامه دهخدا
جعری . [ ج ِ ع ِرْ ر ] (ع اِ) کون . دبر. (منتهی الارب ). جعراء. || کلمه ٔ ذم است که لئیم و ناکس را بدان دشنام دهند. || نام یکی از بازیهای کودکان عرب است و آن چنان باشد که دو کودک ، کودکی را بر دستهای خود برداشته ببرند. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
سائل بودن
لغتنامه دهخدا
سائل بودن . [ ءِ دَ ] (مص مرکب ) جاری شدن . جریان داشتن . روان بودن . رجوع به جاری شدن شود. || گدا بودن . || پرسان بودن . بتمام معانی رجوع به سائل شود.
-
منبجس
لغتنامه دهخدا
منبجس . [ مُم ْ ب َ ج ِ ] (ع ص ) آب جاری وروان : ماء منبجس ؛ آب جاری و روان . (ناظم الاطباء).
-
استسنان
لغتنامه دهخدا
استسنان . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) کلان سال شدن . || رفتن در راه . || پاسپرده شدن راه . || جاری گشتن . جاری گردیدن . (منتهی الارب ).
-
ضلل
لغتنامه دهخدا
ضلل . [ ض َ ل َ ] (ع مص ) گمراه شدن . گمراهی . (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ). گمرهی . ضلال . || (اِ) آب جاری زیر سنگ کلان که آفتاب آن را نرسد. (منتهی الارب ). آب جاری زیر سنگ که آفتاب بر آن نتابد. (منتخب اللغات ). آب جاری زیر درختان . (منتهی الارب )...
-
حساب بستن
لغتنامه دهخدا
حساب بستن .[ ح ِ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) قطع کردن حساب جاری . بستن حساب جاری یا حساب پس انداز در بانک . (اصطلاح بانکی ).
-
تسییل
لغتنامه دهخدا
تسییل . [ ت َ س ْ ] (ع مص ) روان کردن مایع. (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). روان راندن آب و آنچه بدان ماند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). راندن آب و مانند آن . (آنندراج ). جاری ساختن آب و مانند آن . (از متن اللغة). جاری ساختن . (از اقرب الموارد). جار...
-
ظری
لغتنامه دهخدا
ظری . [ ظَرْی ْ ] (ع مص ) جاری و روان گردیدن : ظری بطنه ؛ رفت شکم او.
-
تراوید
لغتنامه دهخدا
تراوید. [ ت َ ] (اِ) عصیر و شیره ٔ جاری شده از چیزی . (ناظم الاطباء).
-
حدرة
لغتنامه دهخدا
حدرة. [ ح َ دُرْ رَ ] (اِخ ) حدرو. نام رودی که از میان غرناطه جاری است .
-
ذوغنث
لغتنامه دهخدا
ذوغنث . [ غ ُ ] (اِخ ) نام کوهی است به حمی ضریة و از آن سیلها جاری شود.
-
سایر کردن
لغتنامه دهخدا
سایر کردن . [ ی ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) رایج کردن . متداول . جاری کردن . معمول کردن .