کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جارو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
فراشی
لغتنامه دهخدا
فراشی .[ ف َرْ را ] (ص نسبی ) منسوب به فراش : جارو فراشی .
-
ابوالمنذر
لغتنامه دهخدا
ابوالمنذر. [ اَ بُل ْ م ُ ذِ ] (اِخ ) جارو. رجوع به ابوالمنذر بشر... شود.
-
زعف
لغتنامه دهخدا
زعف . [ زَ ](ع مص ) بر جای بکشتن . (تاج المصادر بیهقی ). بر جای کشتن کسی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || جارو زدن . پاک کردن با جارو. (از دزی ج 1 ص 592). رجوع به زعافة شود.
-
شرت
لغتنامه دهخدا
شرت . [ ش ِ ] (اِ صوت ) حکایت آواز صوت کشیده شدن شاخه ها یا شاخه مانندها بر چیزی ، نظیر آواز کشیده شدن جارو بر زمین .- شرت شرت ؛ شرت و شرت . حکایت تکرار آواز کشیده شدن جارو بر زمین .
-
ابوالمنذر
لغتنامه دهخدا
ابوالمنذر. [ اَ بُل ْ م ُ ذِ ](اِخ ) بشربن عمرو عبدی . صحابی است . ملقب به جارو.
-
زعافة
لغتنامه دهخدا
زعافة. [ ف َ ] (ع اِ) جارو از شاخ و پر مرغ . (دزی ج 2 ص 592). رجوع به زعف شود.
-
جاروب زدن
لغتنامه دهخدا
جاروب زدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) جاروب کردن . جاروب کشیدن .جارو زدن . رجوع به جاروب کردن و جاروب کشیدن شود.
-
جاروب کشیدن
لغتنامه دهخدا
جاروب کشیدن . [ ک َ / ک ِ دِ ] (مص مرکب ) جاروب کردن . جاروب زدن . رجوع به جارو زدن و جاروب کردن شود.
-
جاروب کشی
لغتنامه دهخدا
جاروب کشی . [ ک َ / ک ِ] (حامص مرکب ) عمل جاروب کش . کار کسی که جارو کند.
-
جارونرمه
لغتنامه دهخدا
جارونرمه . [ ن َ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) قسمی جارو از گیاهی نرم برای گرفتن گرد از کالای خانه .
-
خباد
لغتنامه دهخدا
خباد. [ خ ُ ] (اِ) دسته ٔ جاروب و چوبی بلند که جاروب بدان بندند و دیوار و سقف را پاک کنند. (از ناظم الاطباء). چوب جارو. دسته ٔ جارو. چون در سابق جاروهایی مثل امروز نبود (یعنی برسهای با دسته ٔ بلند) که با آن بتوان سقف ها را پاک کرد، غالباً چوبهای طویل...
-
کله کسو
لغتنامه دهخدا
کله کسو. [ ک ُ ل َ ک َ س َ ] (اِ مرکب ) جارو که نیم آن سوده و بشده یا سوخته باشد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
شرتک زدن
لغتنامه دهخدا
شرتک زدن . [ ش ِ ت َ زَ دَ ] (مص مرکب ) در تداول زنان ، سرسری جاروب کردن . با لاقیدی و سرعت و ناپاک جارو کردن . (یادداشت مؤلف ).
-
لحط
لغتنامه دهخدا
لحط. [ ل َ ] (ع مص ) رش ّ. آب پاشیدن . (منتهی الارب ). آب و جارو کردن . آب زدن بر در سرای . (تاج المصادر). || سپوختن . || راندن . (منتهی الارب ).
-
منجیل سفید
لغتنامه دهخدا
منجیل سفید. [ م ِ ل ِ س ِ ] (اِ مرکب ) بوته ای است شبیه به جاروی قزوینی در «گچسر» و در رازکان جارو نامند. (یادداشت مرحوم دهخدا).