کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جارو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جارو
لغتنامه دهخدا
جارو. (اِ مرکب ) جاروب . رجوع به جاروب شود : جارو از صندل باف و مقرنس از تافته ٔ سفید. (نظام قاری ص 133). || جارو قزوینی . جارو نرمه ، از اقسام جارو است . || گیاهی است که آن را در راه چالوس [ رازکال ] و [ سیرا ] چزّه یا چرزه نامند و نیزآن را منجیل سف...
-
جارو
لغتنامه دهخدا
جارو. (اِخ ) اسم کوهی است طولانی که وصل به خلجستان و بلوک زرند میباشد. از طرف غربی به کوه مخروطی کوچکی موسوم به اوجاق داغی و هم به رودخانه ٔ شور منتهی میشود. از سمت مشرق به کوه معروف به پَتَکی و هم به قریه ٔ آراسج خالصه و رباط مجیب می پیوندد که از بن...
-
جارو
لغتنامه دهخدا
جارو. (اِخ ) دهی است از دهستان مکاوند بخش هفتگل شهرستان اهواز در 15هزارگزی شمال هفتگل و یکهزارگزی باختر راه شوسه ٔ هفتگل به مسجد سلیمان ، واقع در دشت و گرمسیر است . دارای 300 تن سکنه است . آب آن از چشمه و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری اس...
-
جارو
لغتنامه دهخدا
جارو. (اِخ ) دهی است جزء دهستان اشتهارد بخش کرج شهرستان تهران واقع در 36هزارگزی جنوب باختری کرج و 4هزارگزی جنوب راه کرج -اشتهارد. این ده کوهستانی و سردسیر است . 365 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه . محصول آن غلات ، بنشن و دارای باغهای میوه و قلمستان و لب...
-
واژههای مشابه
-
دسته جارو
لغتنامه دهخدا
دسته جارو. [ دَ ت َ / ت ِ ] (اِ مرکب ) چوبی استوانه شکل به درازی گزی و نیم که در میان ساقه های خارهای فراهم آمده یا مجموعه ٔ گیاه جارو فروبرند. دستینه ٔ جارو.
-
چوب جارو
لغتنامه دهخدا
چوب جارو. [ ب ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) چوب راستی که بدسته ٔ جارو بندند و آن را در دست گیرند و جارو کشند.
-
چوب جارو
لغتنامه دهخدا
چوب جارو. (اِ مرکب ) هر یک از ساقه های گیاه جارو که برای روفتن بهم دسته کنند.
-
جارو پارو
لغتنامه دهخدا
جارو پارو. (اِ مرکب ، از اتباع ) جارو پارو کردن ، جارو پارو زدن ؛ کنایه از نظافت کردن و تمیز و مرتب کردن .
-
جارو زدن
لغتنامه دهخدا
جارو زدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) رجوع به جاروب زدن شود.
-
جارو کردن
لغتنامه دهخدا
جارو کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) رجوع به جاروب کردن شود.
-
جارو کشیدن
لغتنامه دهخدا
جارو کشیدن . [ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) رجوع به جاروب کشیدن شود.
-
آب و جارو کردن
لغتنامه دهخدا
آب و جارو کردن . [ب ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) روفتن بجاروب با آب پاشیدن .
-
جستوجو در متن
-
گیلکرو
لغتنامه دهخدا
گیلکرو. [ ک َ ] (اِ) نباتی است که از آن جاروب سازند. (آنندراج ) (فرهنگ شعوری ج 2 ص 313). جارو. گیاه جارو.