کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جاربردی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جاربردی
لغتنامه دهخدا
جاربردی . [ ب َ ] (اِخ ) ابوالمکارم فخرالدین احمدبن الحسن بن یوسف جاربردی است که پیوسته مواظبت بر تحصیل علوم مینموده و به افاده ٔ طلاب ممارست داشته و دارای تألیفات بسیاری است از جمله :1- شرح شافیه ٔ ابن الحاجب در علم صرف که بعد از شرح رضی بر همان مت...
-
جاربردی
لغتنامه دهخدا
جاربردی . [ ب َ ] (ع ص نسبی ) منسوب به جاربرد. صاحب غیاث گوید: جاربردی بفتح بای موحده ؛ نام شرح شافیه و این منسوب است به جاربرد که شهری است و لفظ جاربرد معرب چارپرد است که به جیم فارسی و بای فارسی است و کسانی که جاربردی بکسر با خوانند خطا است . (از غ...
-
جستوجو در متن
-
فخرالدین
لغتنامه دهخدا
فخرالدین . [ ف َ رُدْ دی ] (اِخ ) جاربردی . رجوع به جاربردی شود.
-
ابوالمکارم
لغتنامه دهخدا
ابوالمکارم . [ اَ بُل ْ م َ رِ ] (اِخ ) احمدبن حسن جاربردی . رجوع به جاربردی شود.
-
جاربرد
لغتنامه دهخدا
جاربرد. [ ب َ ] (اِخ ) قلعه ای از مضافات اران است . و رجوع به جاربردی شود.
-
جاری برد
لغتنامه دهخدا
جاری برد. [ ] (اِخ ) قلعه ای از مضافات ارّان است . رجوع به جاربردی شود.
-
جاری بردی
لغتنامه دهخدا
جاری بردی . [ ] (ص نسبی ) منسوب به جاری برد است . رجوع به جاربردی شود.
-
چاربردی
لغتنامه دهخدا
چاربردی . [ ب َ ] (ص نسبی ) منسوب به چاربرد. رجوع به جاربردی شود. || (اِخ ) نام شارح کتاب شافیه در علم صرف . (ناظم الاطباء).
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن حسین جاربردی ملقب به فخرالدین . او راست : مغنی فی النحو.
-
اسحاق
لغتنامه دهخدا
اسحاق .[ اِ ] (اِخ ) ابن جُنْدَب . مکنی به ابواسماعیل ، ملقب به فَرائِضی . صاحب ایضاح الاشتباه آنرا بوجه مذکور ضبط کرده و همچنین در رجال شیخ طوسی با فاء آمده است ، لیکن جاربردی گوید فرائضی غلط است و صحیح قرائضی با قاف است ، و در رجال ابن داود نیز با ...
-
استکانة
لغتنامه دهخدا
استکانة. [ اِ ت ِ ن َ ] (ع مص ) استکانت . زاری . زاری کردن . تضرع . زاریدن . || فروتنی کردن . (منتهی الارب ) (زوزنی ) (مجمل اللغه ) (تاج المصادر بیهقی ). خوار گردیدن . فروتنی . حقارت . عجز. (غیاث ). مؤلف غیاث گوید: بعضی گفته اند که مشتق از کین است ک...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن حسن الجاربردی یا چارپردی شافعی ملقب به ابوالمکارم فخرالدین . و پدر او الامام السعید حسن الجاربردی نزیل تبریز است . احمد از علمای رأس مائه ٔ ثامنه ٔ هجریه ٔ قمریه و معاصر محمدبن تاج الدین علی ساوی وزیر است ، چنانکه شرح شاف...
-
تسهیل
لغتنامه دهخدا
تسهیل . [ ت َ ] (ع مص ) آسان گردانیدن . (تاج المصادر بیهقی )(دهار). نرم و آسان گردانیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از المنجد). آسان کردن . (زوزنی ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || آسان ساختن موضع را: سهل الموضع؛ ج...
-
زاید
لغتنامه دهخدا
زاید. [ ی ِ ] (ع ص ، اِ) زائد. نموکننده و افزون شونده . (اقرب الموارد). بالنده . افزون شونده . نموکننده . (ناظم الاطباء). || مافوق . علاوه و زیادتر و افزون تر. (ناظم الاطباء). || افزون . (آنندراج ). فراوان . بسیار : خصم تو هست ناقص و مال تو زاید است ...