کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جابر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جابر
لغتنامه دهخدا
جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن زید جعفی . وی در میان شیعیان مقامی بلند داشته و نیرنجات را نیکو دانستی . وفاتش در سال 118 هَ . ق . است . (تاریخ گزیده ص 246). او از بزرگان مذهب تشیع بوده است و در زمان حضرت صادق (ع ) میزیسته و از وی روایات بسیار نقل شده است ....
-
جابر
لغتنامه دهخدا
جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن سفیان ملقب بالانصاری الرزقی . صحابی است و در زمان خلافت عمر درگذشته است . (قاموس الاعلام ). وی از بنی زریق الخزرجی است و هم سوگند با معمربن حبیب الجمحی بوده و پس از اسلام آوردن با پدر و برادر خود بحبشه مهاجرت نمود و بعد با پد...
-
جابر
لغتنامه دهخدا
جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن سلیم مسلمی . مکنی به ابومحمد. تابعی است . رجوع به ابومحمد جابر شود.
-
جابر
لغتنامه دهخدا
جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن سلیم هجیمی تمیمی . صحابی است . کنیه اش ابوجری یا ابوجروه است وی در بصره اقامت گزید. رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود.
-
جابر
لغتنامه دهخدا
جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن سلیم . از روات است ، ازدی گوید که احادیث وی نوشته نمیشود. عبداﷲبن احمد ازپدرش نقل میکند که از وی حدیث استماع کرده و او شیخی از مردم مدینه و خوش قیافه بوده و از طریق عبداﷲبن ابراهیم ازدی از یحیی از عمرة از عایشه رضی اﷲ عنها مر...
-
جابر
لغتنامه دهخدا
جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن سلیم . از یحیی بن سعید انصاری روایت کند و ازدی گوید حدیث او را نباید نوشت . - انتهی . عبداﷲبن احمد از پدر خود آرد که حدیث او را سماع میکردم . او شیخ مدنی و ثقه و نیک منظر بود و ازدی گوید او منکر الحدیث است . (لسان المیزان ج 2...
-
جابر
لغتنامه دهخدا
جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن سمرة. صحابی است و در زمان عبداﷲبن زبیر. (تاریخ الخلفاء ص 143). و به سال 66 هَ . ق . درگذشت . (حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 14). وی خواهرزاده ٔ سعد وقاص بود و در کوفه سکونت داشت . (تاریخ گزیده ص 221). و عامر الشعبی از او روایت کرده...
-
جابر
لغتنامه دهخدا
جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن سمرةبن جنادة السوائی . رجوع به ماده ٔ قبل شود.
-
جابر
لغتنامه دهخدا
جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن سمیره اسدی کوفی . طوسی او را از رجال شیعه شمرده و کشی وی را از راویان حضرت جعفر صادق (ع ) ذکر کرده است . علی بن حکم گفته است : او در روایت راستگو و سخت کوش بود و احادیث خود را کتابی کرده بودو جز از آن روایت نمیکرد. (لسان المی...
-
جابر
لغتنامه دهخدا
جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن شیبان بن عجلان بن عتاب بن مالک الثقفی . مداینی است ، در کتاب اخبار ثقیف او را جزءاشخاصی که در بیعت رضوان حضور داشته اند آورده و ابن دبّاغ او را استدراک کرده است . (الاصابة ج 1 ص 221).
-
جابر
لغتنامه دهخدا
جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن صبح . مکنی به ابی بشر، تابعی است .
-
جابر
لغتنامه دهخدا
جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن ظالم بن حارثةبن عتاب بن ابی حارثةبن جُدی بن تدول بن بُحترالطائی البحتری . طبری وی را جزء کسانی که از طائفه ٔ طی بخدمت حضرت رسول (ص ) رسیدند ذکر کرده و گوید حضرت رساله ای برای او نوشته است ،و بحتر همان کسی است که بحتری شاعر مع...
-
جابر
لغتنامه دهخدا
جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن عباس نجفی . در کتاب امل الامل چنین آمده است که وی از فضلا و صالحان بوده است و از طریق مولای ما محمد باقربن محمدتقی مجلسی از پدرش روایت میکند. (تنقیح المقال ممقانی ص 199). و صاحب روضات الجنات او را چنین تعریف میکند: از فضلای م...
-
جابر
لغتنامه دهخدا
جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ اشهلی . رجوع به جابربن خالدبن مسعود شود.
-
جابر
لغتنامه دهخدا
جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ راسبی . از بنی راسب است و ابوشداد از وی روایت کند. (الاستیعاب ج 1 ص 85). و رجوع به الاصابة شود.