کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جائیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جائیدن
لغتنامه دهخدا
جائیدن . [ دَ ] (مص ) با دندان خرد کردن چیزی را. لقمه را جویدن . مضغ.
-
جستوجو در متن
-
جائیدنی
لغتنامه دهخدا
جائیدنی . [ دَ ] (ص لیاقت ) جویدنی . قابل جائیدن . چیزی که با دندان توان خرد کرد.
-
مشکیدن
لغتنامه دهخدا
مشکیدن . [ م ُ دَ ] (مص ) جائیدن و نالیدن و شکایت کردن . (ناظم الاطباء) (از اشتنگاس ) (از فرهنگ جانسون ). || خورد خورد جویدن . خائیدن . (اشتنگاس ) (از فرهنگ جانسون ).
-
مضغ
لغتنامه دهخدا
مضغ. [ م َ ] (ع مص ) خائیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). جویدن . جائیدن . خائیدن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).