کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ثیب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ثیب
لغتنامه دهخدا
ثیب . [ ث َ ] (اِخ ) کوهی است به شرقی مدینةالرسول .
-
ثیب
لغتنامه دهخدا
ثیب . [ ث َی ْ ی ِ ] (ع ص ، اِ) کالم . زن شوی دیده که اکنون بی شوی است به طلاق یا مرگ شوی . بیوه . عوان . مقابل . دوشیزه . ج ، ثیبات . || مردزن گرفته که اکنون بی زن است . مقابل پسر. عزب . || خلاف بکر. و در مرد و زن هر دو مستعمل است .
-
واژههای همآوا
-
صیب
لغتنامه دهخدا
صیب . [ ص َ ] (ع مص ) رسیدن کسی یا چیزی را. (منتهی الارب ). رسیدن به چیزی . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار).
-
صیب
لغتنامه دهخدا
صیب . [ ص َی ْ ی ِ ] (ع اِ) باران . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). باران پیاپی . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). || ابر باران . (منتهی الارب ) : او کصیب من السماء فیه ظلمات و رعد و برق . (قرآن 19/2).
-
صیب
لغتنامه دهخدا
صیب . [ ص ُ ی ُ ] (ع اِ) ج ِ صوب . (منتهی الارب ).
-
سیب
لغتنامه دهخدا
سیب . (اِ) پهلوی «سپ » ، اورامانی «سوو» ، گیلکی «سب » ، طبری «سه »، مازندرانی کنونی «سیف و سف » ، خوانساری «سو» . (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). میوه ای است معروف و آنرا به عربی تفاح خوانند. (برهان ) (از آنندراج ). تفاح . (منتهی الارب ) : نه غلیواژ...
-
سیب
لغتنامه دهخدا
سیب . (اِخ ) طایفه ای از طوایف ناحیه ٔ سراوان کرمان . (جغرافیای سیاسی کرمان ص 97).
-
سیب
لغتنامه دهخدا
سیب . [ س َ ] (ع اِ) دهش . (منتهی الارب ) (آنندراج ). دهش . عطا. بخشش . (ناظم الاطباء). ج ، سیوب . || یال اسب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || مجداف کشتی . (منتهی الارب ) (آنندراج ).مجداف و پاروی کشتی . (ناظم الاطباء). || موی دم اسب . (...
-
سیب
لغتنامه دهخدا
سیب . [ س َ ] (ع مص ) رفتن آب . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). روان گردیدن آب . (ناظم الاطباء). || شتاب رفتن آب و مار و جزآن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || بر سر خود رفتن . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
تثیب
لغتنامه دهخدا
تثیب . [ ت َ ث َی ْ ی ُ ] (ع مص ) ثیب [ بی شوی ] گردیدن زن . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
-
ثیبات
لغتنامه دهخدا
ثیبات . [ ث َی ْ ی ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ ثیب . زنان بیوه از شوی مرده و یا طلاق گرفته .
-
تثییب
لغتنامه دهخدا
تثییب . [ ت َ ] (ع مص ) کالم شدن . (تاج المصادر بیهقی ). کالمه شدن زن . (مجمل اللغة). ثیب گردیدن زن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ثیب شدن زن . (آنندراج ). جدا شدن زن از شوی بسبب مرگ یا طلاق . (از اقرب الموارد). رجوع به تثیب شود. || کلانسال شدن ناق...
-
نادوشیزه
لغتنامه دهخدا
نادوشیزه . [ زَ / زِ ] (ص مرکب ) زن ثیب . زن مرددیده . که دوشیزگی وی زایل شده باشد. (ناظم الاطباء). غیر باکره . که بکارت وی را برده باشند. که دختر نباشد. مقابل دوشیزه . رجوع به دوشیزه شود.