کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ثیاب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ثیاب
لغتنامه دهخدا
ثیاب . (ع اِ) ج ِ ثوب . جامه ها : اینکه توبینی نه همه مردمندبلکه ذئابند بزیر ثیاب . ناصرخسرو.در ثیاب ربوده از درویش کی بدست آیدت بهشت و ثواب . ناصرخسرو.|| تَعلق ّ بثیاب اﷲ؛ ای بأستارالکعبة. || فلان طاهر الثیاب ؛ پاک است از عیوب . || اعمال ، أن المی...
-
واژههای همآوا
-
صیاب
لغتنامه دهخدا
صیاب . [ ص َی ْ یا ](ع ص ) یقال : قوم صیاب ؛ ای خیار. (از منتهی الارب ).
-
صیاب
لغتنامه دهخدا
صیاب . [ ص ُ ] (ع ص ، اِ) خالص و بی آمیغ و برگزیده از هر چیزی . (از منتهی الارب ).
-
صیاب
لغتنامه دهخدا
صیاب . [ ص ُی ْ یا ] (ع ص ، اِ) برگزیدگان قوم و خلاصه ٔ ایشان . || گزیده از هر چیزی . خالص و بی آمیغ از هر چیزی . (منتهی الارب ).
-
سیاب
لغتنامه دهخدا
سیاب . (اِ) بلغت وادی القری به معنی خلال باشد. آن گیاهی است که سبز و رسیده ٔ آنرا بجهت اسهال خورند و نارسیده آنرا بجهت قبض و امساک . (برهان ). || (فعل امر) امر به آراستن بود، یعنی بیارای و آرایش ده . (برهان ). از مصدر سیابیدن . (از حاشیه ٔ برهان قاطع...
-
سیاب
لغتنامه دهخدا
سیاب . [ س َ / سی یا ] (ع اِ) غوره ٔ خرما یا غوره ٔ میان خلال و بسر. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
جستوجو در متن
-
حریری
لغتنامه دهخدا
حریری . [ ح َ ] (ص نسبی ) منسوب به حریر، نوع معروف از ثیاب . (از سمعانی ).
-
صبیغ
لغتنامه دهخدا
صبیغ. [ ص َ ] (ع ص ) رنگ کرده . رنگ زده . یقال : ثوب صبیغ و ثیاب صبیغ.
-
طهاری
لغتنامه دهخدا
طهاری . [ طَ را ] (ع ص ، اِ) ج ِ طاهر (بر غیر قیاس ): ثیاب طهاری . || ج ِ طهیر.
-
نرس
لغتنامه دهخدا
نرس . [ ن َ ] (اِخ ) دهی است در عراق عرب که در آنجا پارچه می سازند. (ناظم الاطباء). ثیاب نرسیة منسوب به وی است . (منتهی الارب ).
-
تحمة
لغتنامه دهخدا
تحمة. [ ت َ ح ِم ْ م َ ] (ع اِ) ثیاب تحمة؛ جامه ها که طلاق دهنده زن را در متعه ٔ وی دهد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). آنچه طلاق دهنده زن را در تمتیع وی پوشاند. ثیاب التحمة؛ ما یلبس المطلق امرأته اذا متعها. (اقرب الموارد).
-
باغزیه
لغتنامه دهخدا
باغزیه . [ غ ِ زی ی َ ] (ع اِ) جامه ٔ کتان . (مهذب الاسماء). نوعی لباس که از حریر یا خز فراهم شود. (از تاج العروس ). نوعی از جامه ٔ خز یا جامه ای است مانند حریر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). نوعی از ثیاب است . ابوعمرو گفت :باغزیه ثیابی ا...
-
شبع
لغتنامه دهخدا
شبع. [ ش ُ ب ُ ] (ع ص ) ج ِ شَبَع. یقال : ثوب شبع الغزل و ثیاب شبع و حبل شبع و حبال شبع. (از ذیل اقرب الموارد).