کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ثَلاَثَةِ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
ثلاثة
لغتنامه دهخدا
ثلاثة. [ ث َ ث َ ] (ع عدد، ص ، اِ) (مذکر) سه مرد. (مجمل اللغة) ثلاث . || ثلاثه ٔ متناسبه ؛ عددی را گویند که نسبت اولش به دومش مانند نسبت دومش به سومش باشد. و آنرا متناسبه ٔ فرد نیز نامند... (کشاف اصطلاحات الفنون ). الثلاثةالذین خلفوا، کعب بن مالک الس...
-
ثالث ثلاثه
لغتنامه دهخدا
ثالث ثلاثه . [ ل ِ ث َ ث َ ] (ع اِ مرکب ) سوم از سه یعنی یکی از سه . (مجمل اللغة) : فرستم نسخه ٔ ثالث ثلاثه سوی بغداد در سوق الثلاثا. خاقانی || نام ستاره ای ؟- گویندگان ثالث ثلاثة ؛ ترسایان : ثالثاً تا از تو بیرون رفته ام گوئیا ثالث ثلاثه گفته ام .(...
-
ثلاثه ٔ غساله
لغتنامه دهخدا
ثلاثه ٔ غساله . [ ث َ ث َ ی ِ غ َس ْ سا ل َ / ل ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) سه پیاله ٔ شراب که بوقت صبح نوشند و آن شوینده ٔ غمها و شوینده ٔ فضول تن و مزیل کدورت بشریات باشد. (غیاث اللغة از کشف و مدار و مؤید) : ساقی حدیث سرو و گل و لاله میرودوین بحث ...
-
واژههای همآوا
-
سلاست
لغتنامه دهخدا
سلاست . [ س َ س َ ] (ع مص ) نرم و آسان و هموار شدن . (غیاث ) (آنندراج ). همواری و روانی و آسانی و نرمی و ملایمت و روشنی و رونق و صفا. (از ناظم الاطباء). سلاتة. رجوع به ذیل همین کلمه شود : و سلاست آب زلال و لطافت باد شمال . (سندبادنامه ص 180). || روان...
-
سلاسة
لغتنامه دهخدا
سلاسة. [ س َ س َ ] (ع مص ) نرم خوی شدن . (دهار) (تاج المصادر بیهقی ). سهولت و انقیاد. (اقرب الموارد). نرم و آسان گردیدن . (ناظم الاطباء).
-
ثلاثة
لغتنامه دهخدا
ثلاثة. [ ث َ ث َ ] (ع عدد، ص ، اِ) (مذکر) سه مرد. (مجمل اللغة) ثلاث . || ثلاثه ٔ متناسبه ؛ عددی را گویند که نسبت اولش به دومش مانند نسبت دومش به سومش باشد. و آنرا متناسبه ٔ فرد نیز نامند... (کشاف اصطلاحات الفنون ). الثلاثةالذین خلفوا، کعب بن مالک الس...
-
جستوجو در متن
-
حاجی آقا
لغتنامه دهخدا
حاجی آقا. (اِخ ) مرکز بلوکات ثلاثه ٔ اوجان .
-
غسالة
لغتنامه دهخدا
غسالة. [ غ َس ْ سا ل َ ] (ع ص ) صیغه ٔ مبالغه از غَسل .مؤنث غسال . زن شوینده . || زن مرده شوی .- ثلاثه ٔ غساله ؛ سه جام می که پس از خواب شب بامدادان نوشند. رجوع به ثلاثه ٔ غسالة شود : ساقی حدیث سرو و گل و لاله میرودوین بحث با ثلاثه ٔ غساله میرود.حا...
-
سه فرزند
لغتنامه دهخدا
سه فرزند. [ س ِ ف َ زَ ] (اِ مرکب ) موالید ثلاثه . (جهانگیری ). موالید ثلاثه که نبات ، جماد و حیوان باشد. (برهان ) : تا تربیت کنند سه فرزند کون راترکیب چار مادر و تأثیر نه پدر.انوری .
-
سگانه
لغتنامه دهخدا
سگانه . [ س ِ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ، اِمرکب ) سه چند و مثلث و اقسام ثلاثه . (ناظم الاطباء).
-
هرسه نوع
لغتنامه دهخدا
هرسه نوع . [ هََ س ِ ن َ / نُو ] (اِ مرکب ) موالید ثلاثه که جماد و نبات و حیوان باشد. (برهان ).
-
سه شاخ
لغتنامه دهخدا
سه شاخ . [ س ِ ] (اِ مرکب ) کنایه از موالید ثلاثه باشد و آن حیوان ، نبات و جماد است . (برهان ) (ناظم الاطباء).
-
ثلاث
لغتنامه دهخدا
ثلاث . [ ث َ ] (ع عدد، ص ، اِ) ثلاثة. سه : اقانیم ثلاث . ظلمات ثلاث . موالید ثلاث . || سه زن .