کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ثور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ثور
لغتنامه دهخدا
ثور. [ ث َ ] (اِخ ) ابن ابی فاخته سعیدبن علاقه . تابعی است .
-
ثور
لغتنامه دهخدا
ثور. [ ث َ ] (اِخ ) ابن تلیده . صحابی است .
-
ثور
لغتنامه دهخدا
ثور. [ ث َ ] (اِخ ) ابن عُفیربن عدی . و او کندة است .
-
ثور
لغتنامه دهخدا
ثور. [ ث َ ] (اِخ ) ابن عزرة. صحابی است .
-
ثور
لغتنامه دهخدا
ثور. [ ث َ ] (اِخ ) ابن مرتّع. اسم او عمرو است واو از ملوک معدّ و از اجداد حجر آکل المرار از ملوک کنده و نیز از اجداد اشعث ابن قیس و فدکندة و از اجداد یعقوب بن اسحاق کندی فیلسوف عرب بوده است .
-
ثور
لغتنامه دهخدا
ثور. [ ث َ ] (اِخ ) ابن یزیدبن محمدالرحبی . ابوخالد. تابعی است .
-
ثور
لغتنامه دهخدا
ثور. [ ث َ ] (اِخ ) پدر بطنی است از مضر و منسوب بدان قبیله است سفیان بن سعید ثوری .
-
ثور
لغتنامه دهخدا
ثور. [ ث َ ] (اِخ ) سلمی . صحابی است .
-
ثور
لغتنامه دهخدا
ثور. [ ث َ ] (اِخ ) نام اسب عاص بن سعید.
-
ثور
لغتنامه دهخدا
ثور. [ ث َ ] (اِخ ) وادیی است به بلاد مزینه . || کوهی است به مدینه در شمالی احد و آن کوچک و مدور است . (منتهی الارب ). || کوهی است در مکه و آنجا غاری است مذکور در قرآن که رسول (ص ) با صدیق در آنجا نهان شد گویند آن را ثور اَطحل می گفتند و آن کوههائی ا...
-
ثور
لغتنامه دهخدا
ثور. [ ث َ ] (اِخ )ابن یزید اعرابی . رجوع به ابوالجاموس ثور... شود.
-
ثور
لغتنامه دهخدا
ثور. [ ث َ ] (ع اِ) گاو نر. بَقر. || گاو فلک . گاو گردون . یکی از صور دوازده گانه ٔ منطقةالبروج میان حمل و جوزا و آن چون نیم گاوی تخیل شده که روی سوی مشرق و پشت به مغرب دارد و یکصد و چهل و یک ستاره بر آن رصد کرده اند و ثریا و عین الثور در این صورت با...
-
ثور
لغتنامه دهخدا
ثور. [ ث َ ] (ع مص ) ثوران . انگیخته شدن گرد و دود و مانند آن . انگیخته شدن خشم و فتنه . || برجستن به غضب برای زدن کسی . || برانگیخته شدن . || برآمدن حصبه و سرخجه بر اندام . || برجستن سنگ خوار و ملخ و جز آن . || ظاهر شدن خون . || بهیجان آمدن دل . || ...
-
ثور
لغتنامه دهخدا
ثور. [ ث َ] (اِخ ) ابن یزید. محدث است و از ابوعمر عبداﷲ بن عامر الیحصبی روایت کند.
-
ثور
لغتنامه دهخدا
ثور. در مجمل التواریخ (ص 25) او فرزند جمشید از پریچهره دختر زابلشاه دانسته شده است ولیکن در گرشاسب نامه این نام بصورت تور آمده است .