کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ثناء پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ثناء
لغتنامه دهخدا
ثناء. [ ث َ ] (اِخ ) ابن احمدبن محمد. محدث است .
-
ثناء
لغتنامه دهخدا
ثناء. [ ث َ ] (اِخ ) کاتبه . زنی از خوش نویسان معروف و او جاریه ٔ ابن فیوما و از شاگردان اسحاق بن حماد است . (ابن الندیم ).
-
ثناء
لغتنامه دهخدا
ثناء. [ ث َ ] (اِخ ) هبةاﷲ (شیخ ...). از شعرای کشمیر و از شاگردان علی حزین لاهیجی است . وفات وی دراواسط مائه ٔ دوازدهم هجری بود و بیت ذیل از اوست :شرم از آن روز که یارم به سر بالین گفت سخت جانا که هنوزت نفسی می آید.(قاموس الاعلام ).
-
ثناء
لغتنامه دهخدا
ثناء. [ ث َ ] (ع اِ) آفرین . سخن نیکو. کلام جمیل . تمجید. تعریف . تحسین : ز دیدار رستم بجا ماندندز دورش فراوان ثنا خواندند. فردوسی .حسن سلیمان پیش امیر آمد و خدمت کرد و از لفظ عالی ثنا شنید و پس بخیمه ٔ طاهر آمد و طاهر ثنای بسیار گفتش . (تاریخ بیهقی ...
-
ثناء
لغتنامه دهخدا
ثناء. [ ث ِ ] (ع اِ) رسن از پشم یا موی یا از غیر آن . ثنایة. قاتمه . || هر تاهی از رَسَن . لا. تو. || پای بند یا زانو بند شتر. || دوم . || ثناء دار؛ پیش در سرای و صحن خانه . فناء آن . || ج ِ ثنی ؛ شتران نر در سال ششم درآمده .
-
ثناء
لغتنامه دهخدا
ثناء. [ ث ُ ] (ع ق ) دودو: جاؤوا ثناء ثناء؛ یعنی اثنین اثنین یا ثنتین ثنتین ، آمدند دو دو. دوگان دوگان . دوپاره .
-
واژههای همآوا
-
صناء
لغتنامه دهخدا
صناء. [ ص ِ ] (ع اِ) خاکستر. || چرک . || ریم . (منتهی الارب ).
-
صناع
لغتنامه دهخدا
صناع . [ ص َ ] (اِخ ) حمصی وی را با دعبل بن علی حکایتی است . (منتهی الارب ).
-
صناع
لغتنامه دهخدا
صناع . [ ص َ ] (ع اِ) چوبهاست که بدان آب را چندی بند کنند. || (ص ) رجل صناع الیدین ؛ ماهر باریک کار چربدست در پیشه و کار خود. (منتهی الارب ). دست کار. چرب دست . (مهذب الاسماء).
-
صناع
لغتنامه دهخدا
صناع . [ ص ُن ْ نا] (ع ص ، اِ) ج ِ صانع : صنعت صناع رصافه به اضافت تصنع و تنوق نقاشان آن روزگار در مقابله ٔ آن ناچیز شد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 421). وقتقونوین را بر سر اسیران و صناع بگذاشت تا آن زمستان در آن جایگه مقام کردند. (جهانگشای جوینی ). رجوع ب...
-
صنعا
لغتنامه دهخدا
صنعا. [ ص ُ عُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن ابراهیم مؤلف کشف الظنون نویسد: وی پس از سال 1050 هَ . ق . درگذشت . او راست : شرحی بر خمریه ٔ ابن فارض . (کشف الظنون ذیل قصیده ٔ ابن فارض ).
-
سناء
لغتنامه دهخدا
سناء. [ س َ] (ع اِ) بلندی . رفعت . (ناظم الاطباء). || (ع مص ) صاحب بلندی و رفعت گردیدن . (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
لسان الصدق
لغتنامه دهخدا
لسان الصدق . [ ل ِ نُص ْ ص ِ ] (ع اِ مرکب ) ثناء نیکو. ثناء باقی . ثنای نیک و راست . ذکرالحسن . (اقرب الموارد). رجوع به لسان شود.