کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ثمود پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ثمود
لغتنامه دهخدا
ثمود. (اِخ ) ابن الندیم گوید ثمود نام کتابی است در کیمیا و صنعت و مؤلف آن حکما بوده اند .
-
ثمود
لغتنامه دهخدا
ثمود. [ ث َ / ث ُ ] (اِخ ) نام یکی از قبائل قدیم عرب . مسکن این قبیله در موصل میان حجازو شام بوده و در قرآن کریم نام این قبیله مانند قبیله ٔ عاد در ردیف جدیس [ کذا ] و طسم بیامده است و چنانکه انساب شناسان عرب گویند این قوم از فرزندان ثمودبن جاثربن ار...
-
واژههای مشابه
-
دیار ثمود
لغتنامه دهخدا
دیار ثمود. [ رِ ث َ ] (اِخ ) حجر. ناحیه ای است در شام در وادی القری خانه هایی است که در کوه کنده شده . (از تاج العروس ماده ٔ ح ج ر). و رجوع به حجر شود.
-
واژههای همآوا
-
سمود
لغتنامه دهخدا
سمود. [ س ُ ] (ع مص ) سَر دَروا داشتن از تکبر و نخوت . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ). سر برداشتن از تکبر. (دهار). || نیک کوشیدن شتر. (منتهی الارب ). نیک رفتن . (تاج المصادر بیهقی ). || رنج دیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || سرو...
-
جستوجو در متن
-
کثابة
لغتنامه دهخدا
کثابة. [ ک ُث ْ ثا ب َ ] (اِخ ) نام دو جا در بلاد ثمود. (از معجم البلدان ).
-
دیار حجر
لغتنامه دهخدا
دیار حجر.[ رِ ح ِ ] (اِخ ) دیار ثمود. رجوع به دیار... شود.
-
وادی غبر
لغتنامه دهخدا
وادی غبر. [ غ ُ ب َ ] (اِخ ) موضعی است بین شام و مدینه نزدیک حجر ثمود. (ازمعجم البلدان ). رجوع به غبر در معجم البلدان شود.
-
رس
لغتنامه دهخدا
رس . [ رَس س ] (اِخ ) نام وادیی . (منتهی الارب ).دیاری است ازآن ِ طایفه ٔ ثمود. (از معجم البلدان ).
-
اثالث
لغتنامه دهخدا
اثالث . [ اَ ل ِ ] (اِخ ) کوههائی در حجر دیار ثمود که بیننده از دور آنها را یک پاره بیند وچون نزدیک شود متفرق و جدا یابد. (مراصد الأطلاع ).
-
احمر
لغتنامه دهخدا
احمر. [ اَ م َ ] (اِخ ) ثمود. موسوم به قدار. وی عاقر ناقه ٔ صالح است . (الموشح ).
-
طغوی
لغتنامه دهخدا
طغوی . [ طَغ ْ وا ] (ع اِمص ) اسم است مر طغیان را و منه : کذبت ثمود بطغویها. (قرآن 11/91). (منتهی الارب ) (آنندراج ). کذبت ثمود بطغویها؛ دروغ داشت ثمود و قبیله ٔ آن پیغمبر خود را که صالح بود به طغیان و عصیان خود. (تفسیر ابوالفتوح سوره ٔ الشمس آیه ٔ 1...
-
غبر
لغتنامه دهخدا
غبر. [ غ ُ ب َ ] (اِخ ) وادی غبر؛ عند حجر ثمود بین المدینة و الشام . (معجم البلدان چ مصر ج 6 ص 265).