کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ثمانی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ثمانی
لغتنامه دهخدا
ثمانی . [ ث َ ] (ع اِ) گیاهی است . || هشت . ثمانیة. || نام پشته هاست و از آن رو آنان را ثمانی گویند که هشت قاره اند. || ثمانی نسوة؛ هشت زن .
-
واژههای مشابه
-
ثمانی عشر
لغتنامه دهخدا
ثمانی عشر. [ ث َ ع َ ش َ ] (ع عدد مرکب ، ص مرکب ، اِ مرکب ) هژده . هجده .
-
ثمانی عشرة
لغتنامه دهخدا
ثمانی عشرة. [ ث َ ع َ ش َ رَ ] (ع عدد مرکب ، ص مرکب ، اِ مرکب ) هجده .
-
ثمانی ماءة
لغتنامه دهخدا
ثمانی ماءة. [ث َ م ِ ءَ ] (ع عدد مرکب ، ص مرکب ، اِ مرکب ) هشتصد.
-
واژههای همآوا
-
سمانی
لغتنامه دهخدا
سمانی . [ س َ ] (ص نسبی ) آسمانی . لاجوردی و برنگ آسمان . (ناظم الاطباء).
-
سمانی
لغتنامه دهخدا
سمانی . [ س ُ نا ] (ع اِ) مرغی است . واحدو جمع در وی یکسان است یا واحد آن سمانات است و آنرا قتیل الرعد هم گویند. بدان جهت که از شنیدن آواز رعد میمیرد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مؤلف برهان بفتح اول ضبط کرده نویسد: بفارسی کرک و بترکی بلدرچین خوان...
-
جستوجو در متن
-
غطمش
لغتنامه دهخدا
غطمش . [غ َ طَم ْ م َ ] (اِخ ) ضَبّی ّ شاعری است . ابن قتیبه در عیون الاخبار (ج 4 ص 55) این شعر را از او آورده است :و لو وجدوا نعل الغطمش لاحتذوالارجلهم منها ثمانی انعل .
-
حریم
لغتنامه دهخدا
حریم . [ ح ُ رَ ] (اِخ ) ابن حرام . مستوفی آرد: بروز فتح مکه مسلمان شد و صدوبیست سال عمر یافت ، شصت سال در جاهلیت و شصت در اسلام . در سنه ٔ ثمانی و خمسین وفات کرد. وی برادرزاده ٔ خدیجه بود. (تاریخ گزیده ص 222).
-
ثمانیة
لغتنامه دهخدا
ثمانیة. [ ث َ ی َ ] (ع عدد، ص ، اِ) ثمانی . || هشت مرد. || دراهمی که وزن ده عدد آن هشت مثقال بوده است . (مفاتیح العلوم ). || ثمانیة رجال ؛ هشت مرد. || آباء ثمانیه ؛ هشت فلک یعنی افلاک سبعه ٔ سیاره و فلک البروج . || جنات ثمانیه ؛ هشت بهشت . هشت خلد چن...
-
دائره ٔ محیا
لغتنامه دهخدا
دائره ٔ محیا. [ ءِ رَ / رِ ی ِ م ُ ح َی ْ یا ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) دائره ٔ موضع انفراق گوشت زیر ناصیه . (اقرب الموارد). من الدوائر التی تکون فی الخیل . فقد عد ها العرب ثمانی عشرة دائرة. بعضها مستحب و بعضها مکروه . الاولی دائرةالمحیّا و هو الوجه ...
-
ذوات الاجساد
لغتنامه دهخدا
ذوات الاجساد. [ ذَ تُل ْ اَ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) نزد منجمان بروج ذوات الاجساد چهار برج آخر فصول است که هر برجی از آن در آخر یک فصل از فصول اربعة است ، یعنی ماه جوزا برای بهار و سنبله برای تابستان و قوس برای خریف و حوت برای زمستان و این چهار برج را...
-
اشد
لغتنامه دهخدا
اشد. [ اَ ش ُدد / اُ ش ُدد ] (ع اِ) قوت و توانائی . و منه قوله تعالی : حتی یبلغ اَشُدَّه (قرآن 152/6)؛ و هو ما بین ثمانی عشرة سنة الی ثلاثین . واحد جاء علی بنأالجمع کآنُک و لا نظیر لهمااو جمع لا واحد له من لفظه او واحده شِدّة (بالکسر).قال سیبویه و ه...