کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ثلاثمائة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ثلاثمائة
لغتنامه دهخدا
ثلاثمائة. [ ث َ ث ُ م ِ ءَ ] (ع عدد مرکب ، ص مرکب ، اِ مرکب ) سیصد.
-
جستوجو در متن
-
امامیة
لغتنامه دهخدا
امامیة. [ اِ می ی َ ] (ع ص نسبی ، اِ) قسمی دینار. در معجم الادباء (ج 2ص 56) چنین آمده : فیها ثلاثمائة دینار امامیة صحاح .
-
شنگل
لغتنامه دهخدا
شنگل . [ ش َ گ َ ] (اِخ ) نام قبیله ای بوده است در سیستان مقیم اوق : باز میان مردمان اوق تعصب شنگل و زاتورق افتاد اندر سنه ٔ احدی و اربعین [ و ثلاثمائة ] و بوالفتح آنجا شدو ایشان را از آن زجر کرد. (تاریخ سیستان ص 325).
-
مغربی
لغتنامه دهخدا
مغربی . [ م َ رِ ] (اِخ ) شیخ ابوالحسن اقطعاز مشایخ قرن سوم است . حمداﷲ مستوفی آرد: وفاتش در سنه ٔ ثلاثمائه به زمان مقتدر. از سخنان اوست : کسی به جایی شریف نرسد مگر بر موافقت قرار گرفتن و ادب بجای آوردن و فریضه ها گزاردن و با نیک مردم صحبت کردن . ورج...
-
سامانی
لغتنامه دهخدا
سامانی . (اِخ ) عبدالملک بن نوح بن نصربن احمدبن اسدبن سامانی . بعد از پدر پادشاه شد و هفت سال و نیم پادشاهی کرد و در میدان گوی باختن در حالت اسب تاختن بیفتاد و بدان درگذشت ، در منتصف شوال سنه ٔ خمسین و ثلاثمائة، در عهد او البتکین به امارت خراسان رفت ...
-
سامانی
لغتنامه دهخدا
سامانی . (اِخ ) منصوربن عبدالملک بن نوح بن نصربن احمدبن اسماعیل بن احمدبن اسدبن سامان معروف به «السدید» بعد از پدرش امرا در کار پادشاهی مشورت کردند. تا اینکه منصور را بپادشاهی اختیار کردند. امیر پانزده سال حکومت کرد. و از منتصف شوال سنه خمس و ستین و ...
-
سامانی
لغتنامه دهخدا
سامانی . (اِخ ) منصوربن نوح بن عبدالملک بن نوح بن نصربن احمدبن اسدبن سامان معروف به الحارث . بعد از پدر به پادشاهی نشست و یک سال و هفت ماه حکم کرد و امارت بفایق داد. تا اینکه بکتوزون بر ابوالحارث خروج کرد و به اتفاق فایق او را بگرفت و میل کشید در ثام...
-
سامانی
لغتنامه دهخدا
سامانی . (اِخ ) نصربن احمدبن اسماعیل بن اسدبن سامان . بعد از پدر به پادشاهی نشست تمام غلامان را که قصد پدرش کرده بودند بقصاص بکشت و در عدل و داد کوشید و خیرات بسیار کرد. بعد از مدتی بتماشای هری رفت ... تا اینکه رودکی شعر معروف :بوی جوی مولیان آید همی...
-
مغربی
لغتنامه دهخدا
مغربی . [ م َ رِ ] (اِخ ) ابوعثمان سعیدبن سلام از مشایخ قرن چهارم هجری است . حمداﷲ مستوفی آرد: وفاتش به بغداد در سنه ٔ ثلاث و سعین و ثلاثمائه به زمان طائع. از سخنان اوست : تقوی بر حد تقصیر ایستادن است و از حد فراتر نشدن و صحبت درویشان بر صحبت توانگرا...
-
بلده
لغتنامه دهخدا
بلده . [ ب َ دَ / دِ ] (از ع ، اِ) بلده . ناحیه . (فرهنگ فارسی معین ). || شهر. (فرهنگ فارسی معین ) : عامل بلده ٔ قم در سنه ٔ خمسین و ثلاثمائة (350 هَ . ق .) آن را فراخ و بزرگ گردانید. (تاریخ قم ص 214). || لقب همدان ، کرمانشاهان ، کاشان ، فومن ، شوشتر...
-
واشهر
لغتنامه دهخدا
واشهر.[ ش َ ] (اِخ ) جائی است که در ترجمه ٔ تاریخ یمینی آنجا که نبرد یسعبن محمّد و عضدالدوله را بازمینماید درباره ٔ آن چنین آمده است : «هزار مرد دیلم از حشم الیسع جدا شدند و به حضرت عضدالدوله پیوستند به ناحیت اصطخر و بعد از آن گروه گروه بر پی ایشان م...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ )ابن محمدبن عمادبن علی العراقی المصری الهائم المقدسی الفرضی ، مکنی به ابوالعباس و ملقب به شهاب الدین ومشهور به ابن الهائم . او راست : کتاب لمع فی الحساب و این کتاب را محمدبن محمدبن احمد سبط الماردینی شرح کرده است . کتاب مرشدة ال...
-
لاحق
لغتنامه دهخدا
لاحق . [ ح ِ ] (اِخ ) ابن الحسین بن عمران [ ابن ] ابی الورد. قدم علینا سنة احدی او اثنین و ستین و رأیته بنیسابور احد الطوافین . حدثنا ابوالحسین لاحق بن الحسین بن عمران بن محمدبن ابی الورد البغدادی قدم علینا فی ذی القعدة سنة ستین و ثلاثمائة ثنا ابراه...
-
خلع
لغتنامه دهخدا
خلع. [ خ َ ] (ع اِمص ) عزل . معزولی . (ناظم الاطباء).- خلع شدن ؛ معزول شدن . از شغل و عمل خارج شدن .- خلع عذار کردن ؛ بی آبرویی کردن : چون بازگشتند مستان همه ، وی با غلامان و خاصگان خویش خلع عذار کرد. (تاریخ بیهقی ).- خلع کردن ؛ عزل کردن . معزول ک...