کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ثقيل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
ثقیل
لغتنامه دهخدا
ثقیل . [ ث َ ] (اِخ ) نام پسر یکی از سلاطین روم :ابر میسره پور قیصر ثقیل ابر میمنه قیصر و کوس و پیل . فردوسی (لغت نامه ٔ شاهنامه ٔ ولف ص 725).شاید این لفظ ثفیل باشدصورتی از تئوفیل .
-
ثقیل
لغتنامه دهخدا
ثقیل . [ ث َ ] (ع ص ) گران . وزین . سنگین .مقابل خفیف ، سبک . گران سنگ . گران به وزن . || گران جان . آنکه صحبت وی را ناخوش دارند. (منتهی الارب ). خَلنفَع. ناکس . شبشت . شبست . دهلب : چون بخواند نامه ٔ خود آن ثقیل داند او که سوی زندان شد رحیل . مولوی ...
-
نیم ثقیل
لغتنامه دهخدا
نیم ثقیل . [ ث َ ] (اِ مرکب ) (اصطلاح موسیقی ) بحر پنجم از هفده بحر اصول در موسیقی قدیم . (از فرهنگ فارسی معین ).
-
اصول ثقیل
لغتنامه دهخدا
اصول ثقیل . [ اُ ل ِ ث َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) یکی از هفده اصول موسیقی ، و اصول را بهندی تال گویند. (غیاث ) (آنندراج ). رجوع به اصول شود.
-
جستوجو در متن
-
ثقل
لغتنامه دهخدا
ثقل . [ ث ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ ثقیل .
-
گرمب
لغتنامه دهخدا
گرمب . [ گ ُ رُ ] (اِصوت ) آواز افتادن چیزی گران و ثقیل از جائی بلند.
-
اقیط
لغتنامه دهخدا
اقیط. [ اَ ](ع ص ) ثقیل گرانبار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
عفنجل
لغتنامه دهخدا
عفنجل . [ ع َ ف َ ج َ ] (ع ص ) ثقیل گرانجان و بدخوی که صحبت وی را ناخوش دارند و مرد بسیار هرزه گوی و فضول . (از منتهی الارب ). ثقیل و بسیار فضول در سخن و در هر چیزی . (از اقرب الموارد).
-
گرانبار گردانیدن
لغتنامه دهخدا
گرانبار گردانیدن . [ گ ِ گ َ دَ ] (مص مرکب ) و گرانبار گردیدن ؛ سنگین گردانیدن و گردیدن . ثقیل نمودن و ثقیل شدن : به لشکر مگو ورنه از بیم سیم گرانبار گردند و یابند بیم .نظامی .
-
هجنس
لغتنامه دهخدا
هجنس . [ هَِ ج َ ] (ع ص ) گران سنگ . (منتهی الارب ). ثقیل . (اقرب الموارد).
-
جلماثا
لغتنامه دهخدا
جلماثا. [ ج َ ] (سریانی ، اِ) خیار را گویندکه بادرنگ باشد و بهترین آن سبز و نازک است . و طبیعت آن سرد و تر است و ثقیل و غلیظ هم هست . (برهان ).
-
دژگوارد
لغتنامه دهخدا
دژگوارد. [ دُ گ ُ ] (ص مرکب ) دژگوار. ثقیل . بطی ءالهضم . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). و رجوع به دژگوار شود.
-
دیرهضم
لغتنامه دهخدا
دیرهضم . [ هََ ] (ص مرکب ) دیرگذار. دیرگذر. دیرگوار. ثقیل . بطی ءالهضم . دشگوار. سنگین .
-
دشگوار
لغتنامه دهخدا
دشگوار. [ دُ گ ُ ] (نف مرکب ) ثقیل . سنگین . دیرهضم . (یادداشت مرحوم دهخدا).