کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ثقل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ثقل
لغتنامه دهخدا
ثقل . [ ث َ ] (ع اِمص ) سنگینی . گرانی . || (مص ) گران شدن آزمودن وزن بدست . || چربیدن و افزون آمدن چیزی بر چیزی در وزن . || گوسفند را دروا کردن برای سنجیدن گوشت . || سخت بیمار شدن . || سنگین شدن بیماری کسی . || ثقلت المراءة؛ گران شد زن و ظاهر شد آبس...
-
ثقل
لغتنامه دهخدا
ثقل . [ ث َ ق َ ] (ع اِ) متاع و بار مسافر و حشم و خدمتکاران او. بار. بنه . || هرچیز نفیس نگاه داشتنی . و منه الحدیث ؛ انی تارک فیکم الثقلین ، کتاب اﷲ و عترتی .
-
ثقل
لغتنامه دهخدا
ثقل . [ ث َ ق ِ ] (ع مص ) سست و کاهل شدن . || گران شدن به وزن .
-
ثقل
لغتنامه دهخدا
ثقل . [ ث ِ ] (ع اِمص ، اِ) ثقالت . گرانی . سنگینی . (مقابل خفّت ) : خلقی را به ثقل وَطأت و فضل قوت در زیر پای پست میکرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 287). || رخت و باروبنه ٔ مسافر. بار سنگین . چیز گران : یعقوب ثقل و بنه ٔ او بر گرفت و بسیستان باز آمد. (...
-
ثقل
لغتنامه دهخدا
ثقل . [ ث ِ ق َ ] (ع اِمص ) گرانی . ضد خفت ، سبکی . || گران شدن . (غیاث اللغة).
-
ثقل
لغتنامه دهخدا
ثقل . [ ث ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ ثقیل .
-
ثقل
لغتنامه دهخدا
ثقل . [ث ِ ] (اِخ ) محلی است در شعر زهیر. (مراصد الاطلاع ).
-
واژههای مشابه
-
مرکز ثقل
لغتنامه دهخدا
مرکز ثقل . [ م َ ک َ زِ ث ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) در اصطلاح فیزیک ، نقطه ٔ منتجه ٔ سنگینی که بر همه ٔ ذرات جسم وارد می اید. گرانیگاه . (لغات فرهنگستان ).
-
واژههای همآوا
-
سغل
لغتنامه دهخدا
سغل . [ س َ غ ِ ] (ع ص ) خوردبدن حقیر باریک قوائم یا مضطرب اعضا یا بدخو و بدخوار و بی آرام یا لاغر و نزار ترنجیده پوست . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). بدپرورده . (مهذب الاسماء).
-
سقل
لغتنامه دهخدا
سقل . [ س َ ] (ع مص ) زدودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). بزداییدن . (المصادر زوزنی ).
-
سقل
لغتنامه دهخدا
سقل . [ س َ ق ِ ] (ع ص ) مرد لاغرمیان . || اسب نزار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد).
-
سقل
لغتنامه دهخدا
سقل . [ س ُ ] (ع اِ) تهیگاه . صُقْل . رجوع به صُقْل شود. || آنچه میان سر سرین و کوتاه ترین استخوان پهلو است . لغتی است در صُقْل . (منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به صُقْل شود.
-
صقل
لغتنامه دهخدا
صقل . [ ص َ ](ع مص ) زدودن چیزی را. (منتهی الارب ). بزدائیدن . (دهار). بزدائیدن چیزی . (مصادر زوزنی ). روشنگری . زدودن کارد و شمشیر. پرداخت . روشن کردن . صقال : صقلش از مالش سریشم و شیرگشته آیینه وار عکس پذیر. نظامی .نداند چو رومی کسی نقش بست گه صقل ...