کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ثفل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ثفل
لغتنامه دهخدا
ثفل . [ ث َ ف َ ] (ع ص ) گران رو، از شتر و جز آن .
-
ثفل
لغتنامه دهخدا
ثفل . [ ث َ ] (ع مص ) ثفل رَحی ؛ سفره گستردن زیر دست آس . || ثفل شی ٔ، پراکنده کردن آن به یک بار (از منتهی الارب ).
-
ثفل
لغتنامه دهخدا
ثفل . [ ث َ ف ِ ] (ع ص ، اِ) کسی که دُرد خورد. ثفل خوار.
-
ثفل
لغتنامه دهخدا
ثفل . [ ث ُ ] (ع اِ) (شاید معرب از تفاله ٔ فارسی ) تفاله . کنجاره . || لفاظة. || دردی . ته نشین آب و دواء و جز آن . ثافل . تیرگی شیر و روغن . درشت پس افتاده ٔ از چیزی فشرده . ثجیر. جرم : گر هوا و نار را سفلی کندتیرگی و دردی و ثفلی کند. مولوی .|| دانه...
-
واژههای مشابه
-
ام ثفل
لغتنامه دهخدا
ام ثفل . [ اُم ْ م ِ ث َ ] (ع اِ مرکب ) کفتار. (المرصع).
-
واژههای همآوا
-
سفل
لغتنامه دهخدا
سفل . [ س َ ] (ع مص ) تنگخوی گردیدن . (منتهی الارب ). دون شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ص 410). پست خوی گردیدن . (از اقرب الموارد).
-
سفل
لغتنامه دهخدا
سفل . [ س ِ / س ُ ] (ع اِ) پستی . (از غیاث ) (دهار) (آنندراج ). فرودی و پستی ، نقیض عُلو، عِلو. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) : غژغژان آمد بسوی طفل طفل وارهید از اوفتادن سوی سفل . مولوی .قرب بیچون است غفلت را بتونیست از پیش و پس سفل و علو. مولوی .- س...
-
جستوجو در متن
-
قرقومعما
لغتنامه دهخدا
قرقومعما. [ ق ُ ؟ ] (معرب ، اِ مرکب ) ثفل دهن الزعفران . (بحر الجواهر). به لغت یونانی ثفل روغن زعفران باشد، و معما به معنی ثفل است .
-
بقاط
لغتنامه دهخدا
بقاط. [ ب ُق ْ قا ](ع اِ) ثفل دانه ٔ حنظل . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ). ثفل یا دانه ٔ حنظل . (از اقرب الموارد).
-
هروهل
لغتنامه دهخدا
هروهل . [ ] (اِ)کنجاره را گویند و آن نخاله و ثفل کنجد است که روغن آن را گرفته باشند. (برهان ). رجوع به کنجاره شود.
-
قوقومعما
لغتنامه دهخدا
قوقومعما. [ ] (اِ) ثفل دهن زعفران . (از فهرست مخزن الادویه ).
-
تخ
لغتنامه دهخدا
تخ . [ ت َ ] (اِ) ثفل کنجد روغن کشیده . (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رجوع به تَخ ّ شود.