کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ثغرة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ثغرة
لغتنامه دهخدا
ثغرة. [ ث َ رَ ] (ع اِ) یک بُنه ثَغر.
-
ثغرة
لغتنامه دهخدا
ثغرة. [ ث ُ رَ ] (ع اِ) موی بغل . || مغاکچه ٔ سینه ٔ شتر که جای نحر است . || مغاک سینه و چال گردن . مغاک گلو و چنبر گردن . مغاکی که میان سینه و شکم باشد. (غیاث اللغة از شرح نصاب و کنز). || گو بالای سینه ٔ اسب . || کرانه ٔ زمین . || راه نرم و هموار. ج...
-
واژههای مشابه
-
ثغره
لغتنامه دهخدا
ثغره . [ ث ُ رَ ] (اِخ ) ناحیه ای است از توابع مدینه . (مراصد الاطلاع ).
-
واژههای همآوا
-
صقرة
لغتنامه دهخدا
صقرة. [ ص َ رَ ] (ع اِمص ) سخت نرم تابش آفتاب . (منتهی الارب ). تبش آفتاب و سختی آن . (مهذب الاسماء). || (مص ) گرمای آفتاب در کسی اثر کردن . (تاج المصادر بیهقی ).
-
صقرة
لغتنامه دهخدا
صقرة. [ ص َ ق َ رَ ] (ع اِ) آب باقی مانده در حوض که شاشیده باشند در آن سگان و روباهان . (منتهی الارب ).
-
صقرة
لغتنامه دهخدا
صقرة. [ ص َ ق ِ رَ ] (ع ص )امراءة صقرة؛ زن تیزفهم سخت بینائی . (منتهی الارب ).
-
صغرة
لغتنامه دهخدا
صغرة. [ ص َ غ َ رَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ صاغر. (منتهی الارب ). رجوع به صاغر شود.
-
صغرة
لغتنامه دهخدا
صغرة. [ ص ِ رَ ] (ع ص ) کوتاه تر: یقال : انا من صغرتهم ؛ ای اصغرهم و کذا انا من الصغرة. (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
ثغر
لغتنامه دهخدا
ثغر. [ ث ُ غ َ ] (ع اِ) ج ِ ثُغرة.
-
شنب
لغتنامه دهخدا
شنب . [ ش َ ن َ ] (ع مص ) خوشاب دندان گردیدن . (منتهی الارب ). شَنِب َ الرجل شَنَباً؛ کان ثغره اَشْنَب فهو شانب علی الاستعمال و شَنیب علی القیاس و اَشْنَب . (از اقرب الموارد). || خنک شدن روز. (منتهی الارب ). شَنِب َ یومُنا؛ سرد شد روز ما، فهو شَنِب و...
-
غمس
لغتنامه دهخدا
غمس . [ غ َ ] (ع مص ) به آب فروبردن کسی را. (المصادر زوزنی ). فروبردن در آب . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). غمس چیزی ، فروبردن چیزی را در آب . قَمس . (از اقرب الموارد). || خضاب کردن دست را بی نگار. (منتهی الارب ) (آنندراج ). در اقرب الموارد و قطر الم...
-
اصیلی
لغتنامه دهخدا
اصیلی . [ اَ ] (اِخ ) یحیی شیخ شرف الدین اصیلی مصری . از اکابر شعرای نامی روزگار که اشعارش با ستاره ٔ شعری ̍ همعنان و واسطه ٔ قلاده ٔ زمان بود، و از آنجمله که در مقام تقریظ منظومه ای بنام اشارات ازآن بعضی از فضلا سروده این دو بیت است :ان الاشارات للع...