کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ثغام پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ثغام
لغتنامه دهخدا
ثغام . [ ث َ ] (ع اِ) درمنه ٔ سپید. (منتهی الارب ). جاورد. سپید خار. (مهذب الاسماء). در ترجمه ٔ کتاب صیدنه ٔ ابوریحان بیرونی آمده است : گفته اند نبات ثغام آن نباتی است که عرب او را حلی گوید و به فارسی او را سفیدگیاه گویند باریکتر است و ضعیف تر و به ا...
-
واژههای همآوا
-
سقام
لغتنامه دهخدا
سقام . [ س َ ] (ع اِ) بیماری . (آنندراج ) (مهذب الاسماء) (اقرب الموارد) : ز سعی و فضل تو داروی ومرهمم بایدکه تن رهین سقام است و دل اسیر جراح . مسعودسعد.آن کلامت میرهاند از کلام و آن سقامت میجهاند از سقام . مولوی .این طبیبان بدن دانشورندبر سقام تو ز ت...
-
سقام
لغتنامه دهخدا
سقام . [ س ِ ] (ع ص ، اِ) بیماران . در این صورت جمع سقیم است . (غیاث ) (آنندراج ).
-
جستوجو در متن
-
اثغماء
لغتنامه دهخدا
اثغماء. [ اَ غ ِ ] (ع اِ) ج ِ ثَغام .
-
شاوزد
لغتنامه دهخدا
شاوزد. [ وَ ] (اِ) خار سفیدی باشد شبیه به درمنه که آن را بعربی ثَغام گویند. (برهان قاطع) (ازفرهنگ رشیدی ) (آنندراج ). اسم سوکه است سفید شبیه به شیح و بعربی ثغام نامند. (فهرست مخزن الادویه ). خار سپید که جاوزد نیز گویند و بعربی ثغام خوانند و در قاموس ...
-
ثغامة
لغتنامه دهخدا
ثغامة. [ ث َ م َ ] (ع اِ) یکی ثغام . ج ، اثغماء. درمنه ٔ سپید و پیری را بدان تشبیه کنند.
-
جاورد
لغتنامه دهخدا
جاورد. [ وَ ] (اِ) خاری باشد سفیدرنگ . (شرفنامه ٔ منیری ) (برهان ) (آنندراج ). جاوز. بعربی ثُغام . (برهان ) (شرفنامه ٔ منیری ) (آنندراج ). سپیدخار. درمنه ٔ سپید. رجوع به جاوزد شود.
-
سپیدخار
لغتنامه دهخدا
سپیدخار. [ س َ / س ِ ] (اِ مرکب ) دارویی است که در کوهها و مرغزارها بهم میرسد و آن را بعربی شوکة البیضا خوانند. (برهان ) (رشیدی ). گیاهی است که آن را به عربی شوکةالبیضا خوانند. (آنندراج ). اسپیدخار. بادآور. جاورد. درمنه ٔ سپید. ثغام . (از السامی فی ا...
-
دینارچونه
لغتنامه دهخدا
دینارچونه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) ظاهراً همان گیاه زوفا از تیره ٔ نعناعیان است که بحالت خودرو در نواحی جنوبی اروپا و آسیای صغیر و روسیه و ایران میروید. جسمی . حسل . ثغام . ثمره اش را زوفا خوانند. (نزهةالقلوب ). رجوع به زوفا شود.
-
زوفا
لغتنامه دهخدا
زوفا. (اِ) دوایی است و آن دو نوع میباشد: خشک و تر.خشک را زوفای یابس می گویند و آن به برگ سنای مکی می ماند و بهترین وی آن است که از کوه بیت المقدس آورند و آن به زوفای مصری شهرت دارد، گرم و خشک است در سیم . و تر را زوفای رطب ، و آن چرکی است که بر زیر د...
-
درمنه
لغتنامه دهخدا
درمنه . [ دَ م َ ن َ / ن ِ / دَ / دِرَ ن َ / ن ِ ] (اِ) نوعی از گیاه دوائی . (غیاث ) گیاهی است که اسبان را چرانند. (شرفنامه ٔ منیری ). اسم فارسی شیح است . (فهرست مخزن الادویه ) (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). رستنیی که دفع کرم کند. (ناظم الاطباء). ترکی و ارمنی...