کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ثريد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
ثرید
لغتنامه دهخدا
ثرید. [ ث َ ] (اِخ )قلعه ای است در یمن از بنی حاتم بن سعد. گویند به میان آن چشمه ای است که بشدت فوران کند. (مراصد الاطلاع ).
-
ثرید
لغتنامه دهخدا
ثرید. [ ث َ ] (معرب ، اِ)معرب ترید. (بحر الجواهر). تریت . تلیت . (عامیانه ). ابورزین . اشکنه . نان شکسته در کاسه . یخنی . اُثردان . مثرود. ثریده . ثُردَه . و آن غالباً از گوشت باشد. || نوعی از طعام که پاره های نان را در شوربای گوشت تر کنند. (از بحر ا...
-
جستوجو در متن
-
ثرودة
لغتنامه دهخدا
ثرودة. [ ث َ دَ ] (ع اِ) اشکنه . ترید. ثرید. ثرده .
-
لثد
لغتنامه دهخدا
لثد. [ ل َ ] (ع مص ) فراهم آوردن . بریکدیگر کردن ثرید را. || برابر گردانیدن . || بر هم نهادن متاع را. (منتهی الارب ).
-
ابوواسع
لغتنامه دهخدا
ابوواسع. [ اَ بو س ِ ] (ع اِ مرکب ) ثرید. ترید. (المرصع). اشکنه .
-
ابونافع
لغتنامه دهخدا
ابونافع. [ اَ ف ِ ] (ع اِ مرکب ) سرکه . (دهار) (مهذب الاسماء). || و صاحب المرصع معنی خمر و ثرید نیز بر آن افزوده است .
-
خبیز
لغتنامه دهخدا
خبیز. [ خ َ ] (ع اِ) نان پخته شده . || ثرید. (از منتهی الارب ) (متن اللغة) (ناظم الاطباء).
-
ثریدة
لغتنامه دهخدا
ثریدة. [ ث َ دَ ] (ع اِ) ثرید. ترید. اشکنه . نان شکسته در کاسه . || کفی که بالای خمر برآید. ج ، ثرائد.
-
مثردطاس
لغتنامه دهخدا
مثردطاس . [ م َ رَ ] (اِ مرکب ) مراد طاس کلان است که در آن عربان ثرید می خورند و ثرید پاره های نان در شوربا تر کرده شده را گویند. (غیاث ) (آنندراج ) : درریخت به حلق من علی روس صد مثردطاس مثردیطوس .خاقانی (تحفةالعرافین چ قریب ص 56).
-
ملبق
لغتنامه دهخدا
ملبق . [ م ُ ل َب ْ ب َ ] (ع ص ) ثرید ملبق ؛ اشکنه ٔ نرم و ملین به روغن ، و ثریدة ملبقة مثله . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ثرید ملبق ؛ اشکنه ٔ بسیارآمیخته و نرم و ملین به روغن . (از اقرب الموارد).
-
آب روغن
لغتنامه دهخدا
آب روغن . [ رَ / رُو غ َ ] (اِ مرکب ) روغن گداخته به آب گرم آمیخته که چلو را دهند. || ثرید. ترید. زریقاء. اشکنه .
-
مثرد
لغتنامه دهخدا
مثرد. [ م ِ رَ ] (ع اِ) آوندی که در آن ثرید سازند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). کاسه که در آن ترید و اشکنه کنند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
ابورزین
لغتنامه دهخدا
ابورزین . [ اَ رَ ] (ع اِ مرکب ) ثرید. ترید. (السامی فی الاسامی ) (مهذب الاسماء). اشکنه . || خبیص . (منتهی الارب ). نوعی حلوا. آفروشه .
-
اطرطة
لغتنامه دهخدا
اطرطة. [ اَ رِ طَ ] (معرب ، اِ) مترادف ثردة یا ثرید، از کلمه ٔ لاتینی آتریتوس . (از دزی ج 1 ص 28).