کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ثريا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
ثریا
لغتنامه دهخدا
ثریا. [ ث ُ رَی ْ یا ] (اِخ ) الهانی بن احمد. محدث است .
-
ثریا
لغتنامه دهخدا
ثریا. [ ث ُ رَی ْ یا ] (اِخ ) نام چاهی است در مکه از بنی تمیم بن مره . || آبهائی است از بنی محارب در شعبی . || آبی است از بنی ضباب در حمی ضریة. || قصری است که معتضد نزدیک تاج بنا کرد بدومیلی آنجا. (مراصد الاطلاع ).
-
ثریا
لغتنامه دهخدا
ثریا. [ ث ُ رَی ْ یا ] (اِخ ) نام کتابی است که مؤلف آن شناخته نشد. ابوریحان بیرونی فقره ای از آن نقل کرده است . (کتاب الجماهر ص 191).
-
ثریا
لغتنامه دهخدا
ثریا. [ ث ُ رَی ْ یا ] (ع ص ، اِ) مصغر ثروی . || (اِخ ) پروین پرن . پرند. پرو. پروه . رَفه . رَمه . نرگسه . نرگسه ٔ چرخ . نرگسه ٔ سقف لاجورد. و آن منزل سوم است از منازل قمر پس از بطین و پیش از دبران و آن شش ستاره است برکوهان ثور. عرب جای آنرا بر دنبه...
-
اختر ثریا
لغتنامه دهخدا
اختر ثریا. [ اَ ت َ رِ ث ُ رَی ْ یا ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از اشک خونین عاشقان باشد. (آنندراج ).
-
ثریا پاشا
لغتنامه دهخدا
ثریا پاشا. [ ث ُ رَی ْ یا ] (اِخ ) یکی از وزرای دولت عثمانی پسر عثمان پاشای گمرک چی . مولد او بسال 1241 هَ . ق . در اسلامبول . او پس از اکمال تحصیلات در باب عالی عضو مضبطه ٔ همایونی شد و بواسطه ٔ حسن کفایت و استعداد ذاتی مأموریتهای گوناگون یافت از ج...
-
ثریا جاه
لغتنامه دهخدا
ثریا جاه . [ ث ُ رَی ْیا ] (اِخ ) تخلص امجدعلی شاه یکی از حکمرانان اوده ٔ هندوستان . رجوع به امجدعلی شاه شود. (قاموس الاعلام ).
-
تسبیح ثریا
لغتنامه دهخدا
تسبیح ثریا. [ ت َ ح ِ ث ُ رَ ی یا ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از پروین . عقد ثریا : بشکنند از قدح مه تن گردون زنهارکه بدست همه تسبیح ثریا بینند.خاقانی .
-
هفت پر ثریا
لغتنامه دهخدا
هفت پر ثریا. [ هََ پ َ رِ ث ُ رَی ْ یا ] (اِخ ) کنایت از کوچکترین ستاره ای است که در پروین است . (آنندراج ) : مرغ طرب نامه به پر بازبست هفت پر مرغ ثریا شکست .نظامی .
-
جستوجو در متن
-
النجم
لغتنامه دهخدا
النجم . [ اَن ْ ن َ ] (اِخ ) ثریا. پروین . صاحب اقرب الموارد گوید: نجم بمعنی ستاره است و عرب آنرا با الف و لام و مطلق استعمال کنند و مرداشان ثریا باشد و آنرا علم برای ستاره ٔ مذکور دانند چنانکه گویند: طلع النجم ، و مقصود طلوع ثریا باشد و بی الف و لام...
-
فردود
لغتنامه دهخدا
فردود. [ ف ُ ] (اِخ ) ستارگان صف کشیده پس ثریا. (منتهی الارب ).
-
ثریاء
لغتنامه دهخدا
ثریاء. [ ث ُ رَی ْ یا ] (ع ص ، اِ) رجوع به ثریا شود.
-
مجدح
لغتنامه دهخدا
مجدح . [م ُ دَ ] (اِخ ) دبران ، یا ستاره ای است خرد میان دبران و ثریا. (منتهی الارب ) (آنندراج ). منزلی از منازل ماه که دبران نیز گویند و یا ستاره ای خرد مابین دبران و ثریا. (ناظم الاطباء). و رجوع به ماده ٔ قبل شود.
-
چشمه ٔ هفت اختر
لغتنامه دهخدا
چشمه ٔ هفت اختر. [ چ َ م َ ی ِ هََ اَ ت َ ] (اِخ ) منزلی است از منازل قمر. (شرفنامه ٔ منیری ). کنایه از پروین است که ثریا باشد و آن یکی از منازل قمر است . (رشیدی ). ثریا. (ناظم الاطباء).