کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ثروتمند پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای همآوا
-
ثروت مند
لغتنامه دهخدا
ثروت مند. [ ث َرْ وَ م َ ] (ص مرکب ) دارا. توانگر. مالدار.
-
جستوجو در متن
-
میلیاردری
لغتنامه دهخدا
میلیاردری . [ دِ ] (حامص ) حالت و کیفیت میلیاردر. بسیار ثروتمند بودن .
-
پولدار
لغتنامه دهخدا
پولدار. (نف مرکب ) که پول دارد. غنی . توانگر. ثروتمند.
-
صاحب چیز
لغتنامه دهخدا
صاحب چیز. [ ح ِ ] (ص مرکب ) دارا. متمول . مالدار. ثروتمند. غنی .
-
میلیونری
لغتنامه دهخدا
میلیونری . [ لی ُ ن ِ ] (حامص ) میلیونر بودن . || ثروتمند بودن . و رجوع به میلیون و میلیونر شود.
-
پرپول
لغتنامه دهخدا
پرپول . [ پ ُ ] (ص مرکب ) غنی . ثروتمند. صاحب نفوذ بسیار.
-
سیرحاصل
لغتنامه دهخدا
سیرحاصل . [ ص ِ ] (ص مرکب ) جائی که زراعت در آن بهتر باشد. (آنندراج ) (غیاث ). بسیارثمر و بارآور. || بسیار مالدار و ثروتمند. (ناظم الاطباء).
-
میلیاردر
لغتنامه دهخدا
میلیاردر. [ دِ ] (فرانسوی ، ص ) کسی که ارزش مایملکش بالغ بر هزار ملیون واحد پول رایج مملکتش باشد. کنایه از شخص بسیار ثروتمند.
-
میلیونر
لغتنامه دهخدا
میلیونر. [ لی ُ ن ِ ] (فرانسوی ، ص ) کسی که بیش از یک میلیون از واحد پول رایج در مملکت خود سرمایه دارد. || کنایه است از ثروتمند. و رجوع به میلیون شود.
-
بامکنت
لغتنامه دهخدا
بامکنت . [ م ُ / م ِ ن َ ] (ص مرکب ) که مکنت دارد. ثروتمند. پولدار. ملاک . صاحب ثروت . و رجوع به مکنت شود.
-
پلوخور
لغتنامه دهخدا
پلوخور. [ پ ُ ل َ / لُو خوَرْ / خُرْ ] (نف مرکب ) خورنده ٔ پلو. تناول کننده ٔ پلو. || کنایه از ثروتمند و توانگر.
-
چیزدار
لغتنامه دهخدا
چیزدار. (نف مرکب ) متمول . غنی . مالدار. توانگر. (یادداشت مؤلف ). ثروتمند. ملی . دارا.
-
فراخ درم
لغتنامه دهخدا
فراخ درم . [ ف َ دِ رَ ] (ص مرکب ) پولدار. مرفه . ثروتمند : تنگدستان ز من فراخ درم بیوگان سیر و بیوه زادان هم .نظامی .
-
اغط
لغتنامه دهخدا
اغط. [ اَ غ َطط ] (ع ص ) توانگر و فراخ حال . (منتهی الارب )(ناظم الاطباء). ثروتمند. غنی . (از اقرب الموارد).