کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ثبور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ثبور
لغتنامه دهخدا
ثبور. [ ث ُ ] (ع اِمص ) هلاکی . عذاب . || زیان . خسران . || بازداشتن . || زیان کشیدن . || هلاک گردیدن . || هلاک گردانیدن . هلاک کردن کسی را. || رسیدن سختی و بدی . || واهلاکا گفتن . (غیاث ). ویل ! وای ! : بانگ میزد واثبورا واثبورهمچو جان کافران در قعر...
-
واژههای همآوا
-
صبور
لغتنامه دهخدا
صبور. [ ص َ ] (اِخ ) دهی از دهستان طیبی سرحدی بخش کهگیلویه شهرستان بهبهان . 7هزارگزی جنوب قلعه ٔرئیسی مرکز دهستان . 125هزارگزی خاور راه اتومبیل رو باغ ملک . کوهستانی ، سردسیر. مالاریائی . سکنه 100 تن . آب از چشمه . محصول آن غلات ، پشم ، لبنیات . شغل ...
-
صبور
لغتنامه دهخدا
صبور. [ ص َ ] (اِخ ) دهی از دهستان کرگاه بخش ویسیان شهرستان خرم آباد. 7هزارگزی جنوب ماسور. 7هزارگزی جنوبی اتومبیل رو خرم آباد به اندیمشک ، کوهستانی ، معتدل ، مالاریائی ، سکنه 150 تن . آب از چشمه ها، محصول غلات ، تریاک ، حبوبات ، پشم ، لبنیات . شغل اه...
-
صبور
لغتنامه دهخدا
صبور. [ ص َ ] (اِخ ) نام وی حسین افندی از متأخران شعرا و خطاطان و از مردم تبریز است . وی به استانبول رفت و به استنساخ دواوین شعرا پرداخت . از اوست :آل شانه دستکه صنما طاره تللرک کوکلم کبی طاغیت ینه رخساره تللرک .(قاموس الاعلام ترکی ).
-
صبور
لغتنامه دهخدا
صبور. [ ص َ ] (اِخ ) نامی از نامهای خدای . || نام اسب نافعبن جبلة. (منتهی الارب ).
-
صبور
لغتنامه دهخدا
صبور. [ ص َ ] (ع ص ) صابر و شکیبا و کسی که جلدی نکند درانتقام . (غیاث اللغات ). شکیبا و حلیمی که عاصیان رابه عذاب مؤاخذه نکند بلکه ببخشد یا در گرفت آنها شتابی نکند. (منتهی الارب ). شکیبا. (دهار). بی شتاب . (مهذب الاسماء) (السامی فی الاسامی ) (ربنجنی...
-
صبور
لغتنامه دهخدا
صبور. [ ص َ] (اِخ ) شاعری است . و صاحب مجمعالفصحا گوید نام نامی وی میرزا احمد و برادرزاده ٔ جناب ملک الشعرا فتحعلی خان کاشانی علیه الرحمة است . در خط و ربط و انشاء نظم و نثر و تکمیل اخلاق رتبه ٔ عالی تحصیل نمود. در دفترخانه ٔ مبارکه ٔ نایب السلطنه ٔ ...
-
جستوجو در متن
-
آبکور
لغتنامه دهخدا
آبکور. (ص مرکب ) نمک ناشناس . نانکور : نان کور و آب کورم خوانده ای . مولوی .ناقه ٔ صالح به صورت بُد شترپی بریدندش ز جهل آن قوم ِ مُرازبرای آب جو خصمش شدندآب کور و نان ثبور ایشان بدند. مولوی .|| فاقد آب .
-
ویل
لغتنامه دهخدا
ویل . [ وَ / وِ ] (صوت ، اِ) وای ، وآن کلمه ٔ افسوس است . (غیاث اللغات ). کلمه ٔ تقبیح و افسوس است . (برهان ). در نصاب نوشته که ویل در اصل وای بوده است به معنی حزن ، لام را افزوده از اصل انگاشته اند. (غیاث اللغات ). نفیر و افغان از مصیبت بود، و عرب ن...
-
حزا
لغتنامه دهخدا
حزا. [ ح ُ ] (ع اِ) بقله ای است شبیه به کرفس که بوئی تلخ دارد و آن را به فارسی دینارویه گویند. نوعی رستنی باشد دوائی و آن دونوع است ، صحرائی و باغی : صحرائی را سداب برّی و تخم آنرا به شیرازی برگ کازرونی خوانند. بلغمی مزاجان را نافع است . و باغی ، را ...
-
شادنج
لغتنامه دهخدا
شادنج . [ دَ ن َ ] (معرب ، اِ) معرب شادنه . حجرالدم . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). حجر الطور. حجر هندی . بیدوند. معرب شادنه و آن را حجرالدم نیز گویند و آن سنگی است نرم و کوچک عدسی الشکل جهة اسهال دموی و قرحه ٔ امعاء و زحیر وسل نافع. (منتهی الارب ). ابوریحا...
-
کادی
لغتنامه دهخدا
کادی . (اِ) نباتی است بسیار خوشبو و آن از درختی حاصل میشود مانند درخت خرما و آن را به شیرازی گل گیری گویند و در ملک دکن کوره بکسر کاف و سکون واو و فتح رای بی نقطه خوانند شراب آن دفع آبله و جدری کند و جذام را نافع باشد. (برهان ). گل کیوره . روغن گل . ...
-
ت
لغتنامه دهخدا
ت . (حرف ) چهارمین حرف الفبای پارسی و سومین حرف الفبای تازی و حرف بیست و دوم از ابجد است واز حروف مسروری و از حروف هوائی است و از حروف شمسیه و ناریه و هم از حروف مرفوع و مصمته و نیز از حروف مهموسه ٔ نطعیه است ، و آنرا تای قرشت و تای مثناة فوقانی گوین...