کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ثالم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ثالم
لغتنامه دهخدا
ثالم . [ ل ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از ثلم .
-
واژههای همآوا
-
سالم
لغتنامه دهخدا
سالم . [ ل ِ ] (اِخ ) (995 - 1046 هَ . ق .) ابن احمدبن شیخان . از متصوفان فاضل ، از مردم مکه است . او راست : «بلغة المرید» در تصوف ، و «تمشیة اهل الیقین » و «الاخبار و الانباءبشعاری ذوی القربی الالباء». (الاعلام زرکلی ص 354).
-
سالم
لغتنامه دهخدا
سالم . [ ل ِ ] (اِخ ) شهری است از ایالت هند (جمهوری مدرس ) دارای 59000 تن سکنه است . تجارت آن مهم و قابل اهمیت است .
-
سالم
لغتنامه دهخدا
سالم . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن ابی امیة مولی عمربن عبیداﷲ. محدث است و از او مالک و ثوری و ابن عینیة روایت کنند. رجوع به ابوالنضر شود.
-
سالم
لغتنامه دهخدا
سالم . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن ابی حفصه تابعی و محدث است . رجوع به عیون الاخبار ج 1 ص 327 و به ابویونس در همین لغت نامه شود.
-
سالم
لغتنامه دهخدا
سالم . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن ابی سالم سفیان بن هانی الجیشانی المصری . وی از پدر خود و از ابن عمرو روایت کند.عبداﷲ و یزیدبن ابی حبیب از او روایت کرده اند. ابن حبان او را ثقه دانسته است . (حسن المحاضرة ص 114).
-
سالم
لغتنامه دهخدا
سالم . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن احمدبن سالم بن ابی صفر التمیمی معروف به منتخب النحوی العروضی البغدادی . صاحب البغیه گوید: یاقوت صاحب معجم البلدان بر وی حدیث خوانده و او در ادب معروفیتی خاص داشت و در عروض متفرد بود. او راست : ارجوزه ای در نحو و کتابی در قوا...
-
سالم
لغتنامه دهخدا
سالم . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن ادریس بن احمدبن محمد الحبوضی ، فرمانروای ظفار(در یمن ). او آخرین از سلسله ٔ حبوضیان است . پس از او مملکت ظفار به آل علی بن رسول الغسانی منتقل شد. مردی عاقل و بلندنظر بود و با رضامندی مردم حضرموت بدانجا استیلا یافت . ولی پس ا...
-
سالم
لغتنامه دهخدا
سالم . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن الاحوزالمازنی . قاتل جهم بن الصفوان ترمذی در آخر سلطنت بنی امیه . رجوع به عیون الاخبار ج 2 ص 136 و ضحی الاسلام جزء ثالث ص 162 شود.
-
سالم
لغتنامه دهخدا
سالم . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن بدران بن علی المصری المازنی امامی ملقب به معین الدین یا معزالدین و مکنی به ابوالحسن . وی عالم ، فاضل و فقیه و جلیل بود و فتاوی او در باب مواریث فقه منقول است او از اساتید و مشایخ اجازه ٔ خواجه نصیرالدین طوسی است و از قاضی نع...
-
سالم
لغتنامه دهخدا
سالم . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن دارة. وی سالم بن مسافر است و دارة نام مادر اوست که زنی از بنی اسد است وی را از آن جهت دارة نامیده اند که در زیبایی دارة القمر را ماند. سالم از فرزندان عبداﷲبن غطفان بن سعد است . سالم بن دارة نزد عدی بن حاتم آمد و گفت که تورا...
-
سالم
لغتنامه دهخدا
سالم . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن رافع الخزاعی . مرزبانی نام او را در معجم الشعراء آورده است و گوید وی از مخضرمین است و شعری برای پیغمبر(ص ) خوانده است . (الاصابة ج 3 و 4 ص 54).
-
سالم
لغتنامه دهخدا
سالم . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن سبلان ابوعبداﷲ، از محدثان و تابعی است . رجوع به ابوعبداﷲ شود.
-
سالم
لغتنامه دهخدا
سالم . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن سراج تابعی و محدث است . رجوع به ابونعمان شود.