کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ثابت کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
ثابت قیس
لغتنامه دهخدا
ثابت قیس . [ ب ِ ق َ ] (اِخ ) النخعی . یکی از اشراف کوفه . او در خلافت عثمان با بزرگان و فصحای کوفه مجامعی بر مخالفت عثمان داشت ازینرو خلیفه او را از کوفه بسال 33 هَ . ق . نفی کرد. و رجوع به ثابت بن قیس ... شود.
-
حسان ثابت
لغتنامه دهخدا
حسان ثابت . [ ح َس ْ سا ن ِ ب ِ ] (اِخ ) رجوع به حسان بن ثابت شود.
-
ابن ابی ثابت الزهری
لغتنامه دهخدا
ابن ابی ثابت الزهری . [ اِ ن ُ اَ ثا ب ِ ؟ ] (اِخ ) عبدالعزیزبن عمران . از اصحاب سیر و اخبار. و کتاب الاحلاف از اوست .
-
جستوجو در متن
-
مدلل
لغتنامه دهخدا
مدلل . [ م ُ دَل ْ ل َ ] (ع ص ) به دلیل ثابت کرده شده . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). به دلیل ثابت شده . بادلیل . دلیل دار. مثبت . ثابت . مبرهن . برهانی . موجه . (یادداشت مؤلف ).- مدلل داشتن ؛ مدلل کردن . به اثبات رساندن . مبرهن کردن . ثابت کردن .- مد...
-
رنگ بست کردن
لغتنامه دهخدا
رنگ بست کردن . [ رَ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) با چاره و حیله ای رنگ را ثابت کردن . داخل کردن دوایی یا رنگی در رنگهای جامه یا فرش تا رنگ ثابت ماند. رنگ رونده را با چاره یا دارویی ثابت کردن . و رجوع به رنگ بست و رنگ بسته شود.
-
قائم کردن
لغتنامه دهخدا
قائم کردن . [ءِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نصب کردن . بپا داشتن . افراشته کردن . ثابت و پایدار و برقرار نمودن . || پنهان کردن . (ناظم الاطباء). غائم کردن . قایم کردن .
-
رسوخ کردن
لغتنامه دهخدا
رسوخ کردن . [ رُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بطور ثابت و استوار در دل اثر کردن و راه پدید کردن دل به استواری . (ناظم الاطباء). رخنه کردن . نفوذ کردن . اثر کردن . (فرهنگ فارسی معین ).
-
پابرجای
لغتنامه دهخدا
پابرجای . [ ب َ ] (ص مرکب ) ثابت . ثابت قدم . راسخ . پایدار. پادار. استوار. ثبت : ظلم ازو لرزان چو رایت روز بادرایتش چون کوه پابرجای باد. خاقانی .و رجوع به پابرجا شود.- پابرجای کردن ؛ ثابت کردن .
-
واضح کردن
لغتنامه دهخدا
واضح کردن . [ ض ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) آشکار کردن . هویدا کردن . ایضاح : لحب الطریق لحباً، واضح و روشن کرد راه را. (منتهی الارب ). || ثابت و روشن کردن . || از تیرگی و ابهام دور ساختن .
-
ارساخ
لغتنامه دهخدا
ارساخ . [ اِ ] (ع مص ) ثابت و استوار گردانیدن . (منتهی الأرب ). استوار کردن چیزی را.
-
قأی
لغتنامه دهخدا
قأی . [ ق َءْی ْ ] (ع مص ) بگفتن و بر خود ثابت کردن حق خصم را. (منتهی الارب ). گویند: قَاءَی ̍ قَاءْیاً؛ بگفت بر خود ثابت کرد حق خصم را. (منتهی الارب ).
-
قدم افشردن
لغتنامه دهخدا
قدم افشردن . [ ق َ دَ اَ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از ثابت قدم بودن باشد. (برهان ). کنایه از ثابت و پایدار بودن . (آنندراج ). پایداری کردن .
-
انصاع
لغتنامه دهخدا
انصاع . [ اِ] (ع مص ) ثابت کردن و گزاردن حق کسی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). اقرار کردن بحق کسی و ادا کردن آن را. (از اقرب الموارد). || پیش آمدن جهت بدی و فراخیدن یا آشکار کردن آنچه در دل باشد و آهنگ جنگ کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). پی...
-
تأریز
لغتنامه دهخدا
تأریز. [ ت َءْ ] (ع مص )ثابت گردانیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). استوارکردن . محکم کردن : تأریز الوتد؛ استوار کردن میخ .