کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ثابت شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
ثابت قیس
لغتنامه دهخدا
ثابت قیس . [ ب ِ ق َ ] (اِخ ) النخعی . یکی از اشراف کوفه . او در خلافت عثمان با بزرگان و فصحای کوفه مجامعی بر مخالفت عثمان داشت ازینرو خلیفه او را از کوفه بسال 33 هَ . ق . نفی کرد. و رجوع به ثابت بن قیس ... شود.
-
حسان ثابت
لغتنامه دهخدا
حسان ثابت . [ ح َس ْ سا ن ِ ب ِ ] (اِخ ) رجوع به حسان بن ثابت شود.
-
ابن ابی ثابت الزهری
لغتنامه دهخدا
ابن ابی ثابت الزهری . [ اِ ن ُ اَ ثا ب ِ ؟ ] (اِخ ) عبدالعزیزبن عمران . از اصحاب سیر و اخبار. و کتاب الاحلاف از اوست .
-
حسان بن ثابت
لغتنامه دهخدا
حسان بن ثابت . [ حَس ْ سا ن ِ ن ِ ب ِ ] (اِخ ) ابن المنذربن حرام بن عمروبن زیدبن مناةبن عدی بن عمروبن مالک بن النجار الانصاری الخزرجی ثم النجاری . مادرش فُرَیعَة دختر خالدبن حبیش بن نوذان بن عبدودبن زیدبن ثعلبه بن الخزرج بن کعب بن ساعد خزرجیه است . و...
-
جستوجو در متن
-
جاگیر شدن
لغتنامه دهخدا
جاگیر شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) قرار گرفتن . مستقر شدن . درجای خود ثابت شدن .
-
اتون
لغتنامه دهخدا
اتون . [ اُ ] (ع مص ) اَتن . مقیم شدن . || ثابت شدن بجائی .
-
قرار داشتن
لغتنامه دهخدا
قرار داشتن . [ ق َ ت َ ] (مص مرکب ) ثبات ورزیدن . || ثابت شدن . مقرر شدن . معین شدن . (ناظم الاطباء).
-
وتد
لغتنامه دهخدا
وتد. [ وَ ] (ع مص ) کوفتن میخ را. || کوفته شدن میخ . لازم و متعدی به کار رود. (ناظم الاطباء). || ثابت شدن . || ثابت گردانیدن . (المنجد).
-
ثباتت
لغتنامه دهخدا
ثباتت . [ ث َ ت َ ] (ع مص ) ثبوتت . || شجاع و دلاور گردیدن . || ثابت عقل شدن . ثابت رای شدن . || (اِ) بیماریی که زمن کند و از حرکت بازدارد.
-
اصالة
لغتنامه دهخدا
اصالة. [ اَ ل َ ] (ع مص ) اصلی شدن . (زوزنی ). با اصل و بیخ و ریشه گردیدن درخت و ثابت و راسخ شدن بیخ آن . || بااصل شدن مرد. (ناظم الاطباء). نژاده شدن . اصلی شدن . (زوزنی ). || خلیفه ٔ ثابت رأی گردیدن . (ناظم الاطباء). || محکم رأی شدن . (تاج المصادر...
-
ارثعنان
لغتنامه دهخدا
ارثعنان .[ اِ ث ِ ] (ع مص ) ارثعنان مطر؛ ثابت ماندن و پائیدن باران . || نیک باریدن . || ارثعنان شعر؛ فروگذاشته شدن موی . || سستی . ضعف . فرومایگی . (منتهی الارب ). سست شدن . سست و نرم شدن .
-
لازم شدن
لغتنامه دهخدا
لازم شدن . [ زِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) واجب شدن . ضروری شدن . رجوع به کلمه ٔ لازم شود : وگر دانی که این کار فلک نیست فلکبانی ترا لازم شد ایدر. ناصرخسرو.- لازم شدن حجت و برهان و دلیل ؛ ثابت شدن آن .- لازم شدن بیع ؛ مدت خیار آن گذشتن .
-
ارتزاز
لغتنامه دهخدا
ارتزاز.[ اِ ت ِ ] (ع مص ) ترنجیده شدن . || پشیمان شدن . || درنشستن تیر به نشانه . (منتهی الارب ). || استوار شدن چیزی در چیزی . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). || ثابت بودن بجائی . || بخیلی کردن . (منتهی الارب ). بخیل شدن .
-
بر فلان چکیدن
لغتنامه دهخدا
بر فلان چکیدن . [ ب َ ف ُ چ َ / چ ِ دَ ] (مص مرکب ) بر فلان افتادن . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). گمان بردن به کسی . || ثابت شدن برکسی . (ناظم الاطباء). بر فلان ثابت شدن . (آنندراج ).