کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ثابتات پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ثابتات
لغتنامه دهخدا
ثابتات . [ ب ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ ثابته . کواکب ثابته . ثوابت .- چرخ ثابتات . فلک ثوابت . فلک هشتم : یا کسی دیگر مر او را برکشیدآنکه کرسی اوست چرخ ثابتات .ناصرخسرو.
-
جستوجو در متن
-
جزیره ٔ ناره
لغتنامه دهخدا
جزیره ٔ ناره . [ ج َ رَ ی ِ ؟ ] (اِخ ) اندر دریای اعظم بر خط استواست بر میانه ٔ آبادانی جهان ، طول او از مشرق تا مغرب نود درجه است و زیجها و رصدها و جای کواکب سیاره و ثابتات بدین جزیره راست کرده اند اندر زیجهای قدیم و این جزیره را استوا اللیل والنهار...
-
ستارگان
لغتنامه دهخدا
ستارگان . [ س ِ رَ / رِ ] (اِ) ج ِ ستاره : امروز که آفتاب دارم در جنگ نشگفت گر از ستارگان دارم ننگ . فرخی .- ستارگان ایستاده ؛ آنانند که بر همه ٔ آسمان پراکنده اند و دوری ایشان همیشه یکسان است و بپارسی ایشان را بیابانی خوانند.(التفهیم ص 60).- ستارگان...
-
ثابته
لغتنامه دهخدا
ثابته . [ ب ِ ت َ] (ع ص ، اِ) تأنیت ثابت . || یکی از ثوابت کواکب . خلاف سیّارة. هر یک از ستارگان که حرکت آنرادر نتوان یافت . ج ، ثوابِت ، ثابتات . نور در هر ثانیه سیصد هزار هزار گز طی مسافت کند و نور نزدیکترین ثوابت بکره ٔ زمین در مدت سه تا چهار سال...
-
ستاغ
لغتنامه دهخدا
ستاغ . [ س ِ ] (اِ) کره ٔ اسب شیرخواره . و کره اسبی را نیز گویند که هنوز او را زین بر پشت ننهاده باشند و مطلق اسب را گویند اعم از آنکه کره باشد یا غیر کره . (برهان ). کره اسب شیرخواره و نازین کرده ، و بمعنی اسب مطلق نیز آمده . (شرفنامه ). کره اسب زین...
-
طلوع
لغتنامه دهخدا
طلوع . [ طُ ] (ع مص ) برآمدن آفتاب و مانند آن . (زوزنی ) (منتخب اللغات ) (تاج المصادر). دمیدن . سر برزدن . طالع شدن .برآمدن . برآمدن آفتاب و ماه و ستاره . مقابل افول و غروب . مقابل سقوط. برآمدن آفتاب و جز آن از ستارگان .بزدغ : طلع الکوکب طلوعاً و مطل...
-
کرسی
لغتنامه دهخدا
کرسی . [ ک ُ ] (ع اِ) تخت کوچک . (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء) (آنندراج )(یادداشت مؤلف ). || تخت . عرش . سریر. اورنگ . (ناظم الاطباء). گاه . (مهذب الاسماء) : همان روز گفتی که نرسی نبودورا تاج و دیهیم و کرسی نبود. فردوسی .یا کسی دیگر مر او را برکشیدآ...
-
غیبت
لغتنامه دهخدا
غیبت . [غ َ ب َ ] (ع مص ) ناپدید شدن . دور شدن . جدایی . غایب شدن . ضد حضور. غیاب . رجوع به غَیبَة شود : عیشیم بود با تو در غیبت و در حضرت حالیم بود با تو در مستی و هشیاری . منوچهری .اگر بغیبت وی خللی افتد بخوارزم ، معتمدی بجای خود نصب کند. (تاریخ بی...
-
برکشیدن
لغتنامه دهخدا
برکشیدن . [ ب َ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) بیرون کشیدن . استخراج کردن . برآوردن . بیرون کردن . بالا کشیدن . بیرون آوردن . (ناظم الاطباء). خارج ساختن . (یادداشت مؤلف ) : لعل می را ز درج خم برکش در کدونیمه کن به پیش من آر. رودکی .ناگاه پای اسب بهرام بد...