کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تیک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تیک
لغتنامه دهخدا
تیک . (اِخ ) داستان نویس و هنرشناس آلمانی که در برلن متولد شد. وی رمانتیزم آلمان را تا سرحد خیال پردازی و فانتزی رهبری کرد (1773-1853 م .). (از لاروس ). رجوع به دایرة المعارف فارسی و قاموس الاعلام ترکی ذیل کلمه ٔ تیق شود.
-
تیک
لغتنامه دهخدا
تیک . [ ت َ ] (ع مص ) احمق شدن .(منتهی الارب ). گول و احمق گردیدن . (ناظم الاطباء).
-
تیک
لغتنامه دهخدا
تیک . [ ک َ ] (ع اِ) اسم اشاره ، مانند: تلک مؤنث ذلک ؛ یعنی این زن . (ناظم الاطباء).
-
واژههای مشابه
-
تیک تیک
لغتنامه دهخدا
تیک تیک .(اِ صوت مرکب ) آواز جنبش عقربک ساعت . حکایت صوت عقربه های ساعت . (از یادداشتهای بخط مرحوم دهخدا). آواز حرکت یکنواخت رقاصک یا پاندول ساعت و جز آن . تک تک .
-
په تیک
لغتنامه دهخدا
په تیک . [ پ ِ ] (اِخ ) ولایتی از تراکیه (آسیای صغیر). (ایران باستان ج 2 ص 1245).
-
پک تیک
لغتنامه دهخدا
پک تیک . [ پ ِ] (فرانسوی ، اِ) ماده ای را گویند که لرزانک های نباتی را غلظت بخشد و نیز حموضتی که از تأثیر جسم قلیائی بر «پک تین » حاصل آید.
-
کاتون دو تیک
لغتنامه دهخدا
کاتون دو تیک . [ ت ُ ] (اِخ ) نواده ٔ کاتون بزرگ . وی بسال 95 ق .م . تولد یافت و به خلاف قیصر از آزادی و مجلس شیوخ دفاع میکرد. وی پس از شکست «تاپسوس » به سال 64 ق .م . با شمشیر خود، خود را بکشت . زندگانی و مرگ او مثل جزم و ثبات است .
-
پاله الی تیک
لغتنامه دهخدا
پاله الی تیک . [ ل ِ اُ ] (فرانسوی ، ص نسبی ) منسوب به دوره های عصر حجر قدیم .
-
جستوجو در متن
-
پان
لغتنامه دهخدا
پان . [ ن ِ ] (اِخ ) جزیره ای از جزایر فیلیپین میان مین دُرُ و نِگرُس دارای 1300 هزارگزمربع مساحت و 750000 تن سکنه . زمینی کوهستانی و مشجر و بندر عمده ٔ آن ایل ُایل ُ باشد و از محصولات مهم آن قند و برنج و پنبه و قهوه و کاکائو است و تربیت مواشی کنند. ...
-
تک
لغتنامه دهخدا
تک . [ ت َک ک ] (ع مص ) بریدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || پا سپر کردن کسی را تا سرش بشکند. || اثر کردن نبیذ در کسی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || (اِ صوت ) عمل تیک تاک در ساعت . (از دزی ج 1 ص 149).
-
تا
لغتنامه دهخدا
تا. (ع حرف ) اسم اشاره است برای مفرد مونث . تثنیه ٔ آن «تان » و جمع آن «اولاء» است . گاهی «ها» تنبیه به اولش افزوده گردد چون : هاتا، هاتان ، هؤلاء. اگر در مخاطب استعمال شود به آخرش «ک » پیوندد مانند: تاک . تلک . تیک . فتحه دادن تاء «تلک » لغت ردیئی ...
-
خبیش
لغتنامه دهخدا
خبیش . [ خ َ ] (اِخ ) نام فرمانده ٔ یاغیان مصراست که در زمان داریوش اول قیام کرد و نام دیگر او فسمتیخ (پسام تیک ) است . توضیح آنکه چون خبر عدم کامیابی پارسیها در جنگ با یونانیان بگوش داریوش رسید وی مأمورینی به ایالات مختلف ایران فرستاد و شروع بجمعآو...
-
بشنج
لغتنامه دهخدا
بشنج . [ ب َ/ ب ِ ش َ ] (اِ) پشنج . پشنگ . بشنگ بمعنی پاشیدن از مصدر پشنجیدن از ریشه ٔ تیک «اسفا 1:1 ص 302». (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). ظاهراً اسم مصدر بشنجیدن است و برای پاشیدن آهار استعمال شود. (فرهنگ نظام ).- یک بشنگ آب ؛ مقدار آب که یک بار...