کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تیغ برآوردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تیغ برآوردن
لغتنامه دهخدا
تیغ برآوردن . [ ب َ وَ دَ ] (مص مرکب ) تیغ علم کردن . (آنندراج ). شمشیر برکشیدن . تیغ برکشیدن : جائی که تیغ قهر برآرد مهابتت ویران کند به سیل عدم جنت سبا. سعدی .مژگان تو تا تیغ جهانگیر برآوردبس کشته ٔ دل زنده که بر یکدگر افتاد. حافظ. || نورافشانی کرد...
-
واژههای مشابه
-
کام تیغ
لغتنامه دهخدا
کام تیغ. [ م ِ ] (اِ مرکب ) نامی است که در سیاه کلان و نواحی کرج به لوقیون ترکمانی دهند. گونه ای از دیوخار و آن درختچه ای است که در نقاط خشک و استپی دیده میشود. (یادداشت مؤلف ).
-
گرگ تیغ
لغتنامه دهخدا
گرگ تیغ. [ گ ُ ] (اِ مرکب ) درختچه ای است از جنس لیسیوم که سه گونه ٔ آن در ایران نام برده شده است :1- بارباروم که در نقاط خشک جنگل های کرانه ٔ دریای مازندران میروید و گرگ تیغ خوانده میشود. 2- روتانیکوم که در شوره زارهای مردآباد (جنوب کرج ) دیده شده ا...
-
یک تیغ
لغتنامه دهخدا
یک تیغ. [ ی َ / ی ِ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) سراپا. سراسر.گویند: یک تیغ سیاه است ؛ یعنی هیچ خال و خجک از رنگ دیگر ندارد. (از یادداشت مؤلف ). یکدست . یکسره . مطلق . (فرهنگ لغات عامیانه ). || متحد. متفق .- یک تیغ شدن ؛ متحد شدن . متفق شدن : با یکدیگر بیع...
-
سر تیغ
لغتنامه دهخدا
سر تیغ. [ س َ رِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سر شمشیر. || سر کوه . (برهان ) (آنندراج ). || کنایه از روشنایی . (برهان ) (انجمن آرا).
-
صف تیغ
لغتنامه دهخدا
صف تیغ. [ ص َ ف ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از دو طرف تیغ است و آن را صفحه ٔ تیغ هم گویند. (برهان قاطع) (انجمن آرای ناصری ).
-
شب تیغ
لغتنامه دهخدا
شب تیغ. [ ش َ ب ِ ] (اِخ ) شب دهم محرم . شب عاشورا. (آنندراج ).
-
تیغ افراشتن
لغتنامه دهخدا
تیغ افراشتن . [ اَ ت َ ] (مص مرکب ) شمشیر کشیدن . آماده ٔ نبرد شدن : هرچه خواهی کن که ما را باتو روی جنگ نیست سر نهادن به در آن موضع که تیغ افراشتی .سعدی .
-
تیغ زدن
لغتنامه دهخدا
تیغ زدن .[ زَ دَ ] (مص مرکب ) تیغ نهادن در قومی . شمشیر زدن .(یادداشت بخط مرحوم دهخدا). نبرد کردن با شمشیر. دشمن را با شمشیر و جز آن از پای درآوردن : نامه نویسد بدیع و نظم کند خوب تیغ زند نیک و پهنه بازد و چوگان . فرخی .تیغ بباید زدنش بر جگرهر که زبا...
-
تیغ سیم
لغتنامه دهخدا
تیغ سیم . [ غ ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) شمشیری از نقره . وبه مجاز در بیت زیر کنایه از زبان است : تیغ سیم از دهن طوطی گویا بکنیدطوق مشک از گلوی قمری نر بگشایید.خاقانی .
-
تیغ شدن
لغتنامه دهخدا
تیغ شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) روبرو شدن . (برهان ) (فرهنگ رشیدی ) (غیاث اللغات ). کنایه از روبرو شدن . (ناظم الاطباء). کنایه از روبرو شدن و جواب دادن . حریف شدن و طرف گشتن . (آنندراج ) : تواند دل به جنگ غمزه شد تیغگرش از زخم خفتانی نبخشی . ظهوری (ا...
-
تیغ کشیدن
لغتنامه دهخدا
تیغ کشیدن . [ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) شمشیر کشیدن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : هوس قصد ناموس دارد دریغمگر برکشد شحنه ٔ عشق تیغ. ظهوری (از آنندراج ).بر روی آفتاب چرا تیغ می کشدابروی ماه عید اگر مایل تو نیست . صائب (از آنندراج ).چه لازم است کشد تیغ ...
-
تیغ مهند
لغتنامه دهخدا
تیغ مهند. [ غ ِ م ُ هََ ن ْ ن َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) تیغ هندی : زبانت از سخن عدل وجود خالی نیست بلی ز تیغ مهند گهر جدا نبود. جمال الدین سلمان (از آنندراج ).رجوع به تیغ هندی شود.
-
تیغ هندی
لغتنامه دهخدا
تیغ هندی . [ غ ِ هَِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) تیغ هندوی . تیغ مهند. تیغ هندوی گوهر... تیغی که در هند ساخته باشند... و بدین معنی پولاد هندی ... نیز استعمال کنند و مجاز است . (آنندراج ) : طلب کردش به خلوت شاهزاده زبان چون تیغ هندی برگشاده . نظامی .بره...