کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تیغبازی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تیغبازی
لغتنامه دهخدا
تیغبازی . (حامص مرکب ) با هم بازی کردن به شمشیر... و همچنین دوتیغه بازی کردن . (آنندراج ). شمشیربازی . نبرد کردن با شمشیر : کاینجا نه حدیث تیغبازی است دلالگییی به دلنوازی است . نظامی .سوسن ز سر زبان درازی شد در سر تیغ و تیغبازی . نظامی .داشت از تیغ و...
-
واژههای مشابه
-
تیغبازی کردن
لغتنامه دهخدا
تیغبازی کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) جنگ و ستیز با شمشیر کردن . شمشیربازی کردن . مبارزه کردن با شمشیر و جز آن : که با دشمنم تیغبازی کنیدبدینگونه در جنگ بازی کنید. فردوسی .بمی در همی تیغبازی کنیدمیان یلان سرفرازی کنید. فردوسی .زره پوشم ار تیغبازی کنی ...
-
جستوجو در متن
-
فارغانه
لغتنامه دهخدا
فارغانه . [ رِ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ، ق مرکب ) در حال فراغت و آسایش خاطر : داشت از تیغ و تیغبازی دست فارغانه به رود و باده نشست .نظامی .
-
سرفرازی کردن
لغتنامه دهخدا
سرفرازی کردن . [ س َ ف َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) افتخار کردن : ولیکن چو شه تیغبازی کندسر تیغ او سرفرازی کند. نظامی . || تکبر کردن . به خود بالیدن : همه مردمی سرفرازی کندسر آن شد که مردم نوازی کند. نظامی .سرفرازی مکن از کیسه پری که بود کار فلک کیسه بری .ج...
-
چترساز
لغتنامه دهخدا
چترساز. [ چ َ] (نف مرکب ) چتردار. چترکش . (آنندراج ) : چترسازی است ابر بر سر توتیغبازی است برق بر در تو. باقرکاشی (از آنندراج ).رجوع به چتردارو چترکش شود. || سازنده ٔ چتر. تهیه کننده و فراهم کننده ٔ چتر. رجوع به چتر ساختن شود.
-
دلالگی
لغتنامه دهخدا
دلالگی . [ دَل ْ لا ل َ / ل ِ ] (حامص ) عمل دلاله . حرفه ٔ دلاله . دلاله بودن : همانم که بودم به ده سالگی همان دیو با من به دلالگی . نظامی .طبع که با عقل به دلالگی است منتظر نقد چهل سالگی است . نظامی .کاینجا نه حدیث تیغبازی است دلالگیی به دل نوازیست ...
-
نگاه
لغتنامه دهخدا
نگاه . [ ن ِ ] (اِ) نظر. دید. دیدار. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). نگریست . مشاهده . ملاحظه . (ناظم الاطباء). نظاره . نظره . نگه . اسم است از نگریستن مانند نگرش . (یادداشت مؤلف ) : کشیده رده ایستاده سپاه به روی سپهدارشان بد نگاه . فردوسی .بتی ...
-
دست داشتن
لغتنامه دهخدا
دست داشتن . [ دَ ت َ ] (مص مرکب ) کنایه از توانا بودن بر چیزی . (آنندراج ). تسلط داشتن .قدرت داشتن . مسلط بودن . مقتدر بودن . قادر بودن . امکان داشتن . توانائی داشتن . دسترسی داشتن : مردم اگر چند با شرف گفتار است چون به شرف نوشتن دست ندارد ناقص بود چ...