کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تیشه به ریشه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
تیشه دار
لغتنامه دهخدا
تیشه دار.[ ش َ / ش ِ ] (نف مرکب ) در اصطلاح بنایان بنائی که گل و بوته از آجر برآرد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
-
تیشه داری
لغتنامه دهخدا
تیشه داری . [ ش َ / ش ِ ] (حامص مرکب ) فعل تیشه دار. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
-
تیشه کن
لغتنامه دهخدا
تیشه کن . [ ش ِ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان دروفرامان است که در بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان واقع است و 195 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
تیشه کند
لغتنامه دهخدا
تیشه کند. [ ش ِ ک َ ] (اِخ ) دهی از بخش آبدانان است که در شهرستان ایلام واقع است و 227 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
جستوجو در متن
-
ناخن
لغتنامه دهخدا
ناخن . [ خ ُ ] (اِ) ناخون . هندی باستان ، نخا (ناخن انسان ، ناخن حیوانات ). پهلوی ، ناخون . افغانی ، نوک . بلوچی ، ناخون . ناکون ، ناهون . کردی ، ناخنب [ کردی اصیل ، نینوک ]. پشتو،ناخون . ماده ٔ شاخی که درانتهای انگشتان انسان و [برخی ] جانوران میروید...
-
بوی آمدن
لغتنامه دهخدا
بوی آمدن . [ م َ دَ ] (مص مرکب ) بوی شایع شدن . (مجموعه ٔمترادفات ص 67). رسیدن بوی و عطر بمشام : صبح امروز خدایا چه مبارک بدمیدکه همی از نفسش بوی عبیر آمد و بوی . سعدی .- بوی از چیزی آمدن ؛ مجازاً، دلیل چیزی بودن . نشانه ٔ چیزی داشتن : بوی آلودگی از...
-
پی
لغتنامه دهخدا
پی . [ پ َ / پ ِ ] (اِ) آنچه در زیر ستونها از زمین کنند و آن را با آهک و سنگ و جز آن استوار کنند استحکام بنا را. بنیان دیوار خانه که در زمین کنند و بخاک و آهک و سنگ استوارسازند. پایه ٔ دیوار و بنا زیرتر از سطح زمین . بنبری . بنوری . بنوره . اُس . اسا...
-
کباب
لغتنامه دهخدا
کباب . [ ک َ ] (اِ) گوشت که به درازا ببرند برای بریان کردن و فارسیان بمعنی گوشت بریان به طریق معهود استعمال نمایند. (بهار عجم ) (آنندراج ). گوشت که به قطعات برند و گاه بکوبند و سپس بر آتش نهند تا بریان شود. گوشت قطعه قطعه کرده بروی آتش بریان کرده . گ...
-
زدن
لغتنامه دهخدا
زدن . [ زَ دَ ] (مص ) پهلوی ، ژتن و زتن از ریشه ٔ ایرانی قدیم : جتا، جن . اوستا: گن (بارتولمه 490) (نیبرگ 258). پارسی باستان ریشه ٔ: اَجَنَم ، جَن (کشتن ). هندی باستان ریشه ٔ: هنتی هن و گم (مضروب کردن ، کشتن ). ارمنی : گن (ضرب ، تأدیب ) و گنم (مضروب...