کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تیزفهم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تیزفهم
لغتنامه دهخدا
تیزفهم . [ ف َ ] (ص مرکب ) تیزطبع. (آنندراج ). تیزعقل . آنکه بزودی چیزی را دریافت کند. (ناظم الاطباء). تیزدریافت . لقن . زودیاب . زیرک . سریعالانتقال . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : هرکجا تیزفهم دانائیست بنده ٔ کندفهم نادانیست . مسعودسعد.بخاطری که جز ا...
-
جستوجو در متن
-
علامی
لغتنامه دهخدا
علامی . [ ع ُ می ی ] (ع ص ) سبک روح تیزفهم . (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). تیزفهم . (از منتهی الارب ).
-
آزود
لغتنامه دهخدا
آزود.(ص ) عاقل . زیرک . (فرهنگ نعمةاﷲ). تیزنظر. تیزفهم .
-
تیزدریافت
لغتنامه دهخدا
تیزدریافت . [ دَرْ ] (ص مرکب ) تیزفهم . لَقِن . زودیاب . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
-
عذلوق
لغتنامه دهخدا
عذلوق . [ ع ُ ] (ع ص ) کودک سبک روح چست تیزفهم . لغتی است در ذعلوق . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
نوننده
لغتنامه دهخدا
نوننده . [ ن َن ْ دَ / دِ ] (ص ) تیزفهم و ذهین و هوشمند و شتاب و جلد. (ناظم الاطباء)؟
-
نوینده
لغتنامه دهخدا
نوینده . [ی َ دَ / دِ ] (ص ) تیزفهم و عاقل و دانا و ذهین و چالاک و زیرک . (ناظم الاطباء)؟ نیز رجوع به نوننده شود.
-
دهی
لغتنامه دهخدا
دهی . [ دَ ] (ع ص ) رجل دهی ؛ مرد زیرک و تیزفهم . ج ، دُهاة و دهون . (ناظم الاطباء).
-
ده
لغتنامه دهخدا
ده . [ دَ هِن ْ ] (ع ص ) رجل دَه ، مرد زیرک . (منتهی الارب ). || تیزفهم . (منتهی الارب ).
-
زرار
لغتنامه دهخدا
زرار. [ زُ ] (ع ص ) تیزفهم . سبکروح . (ناظم الاطباء): زُرّار؛ الذکی الخفیف . (اقرب الموارد). رجوع به زرازر شود.
-
سخدود
لغتنامه دهخدا
سخدود. [ س ُ ] (ع ص ) مرد تیزفهم . (منتهی الارب )(ناظم الاطباء): رجل سخدود؛ حدید. (اقرب الموارد).
-
صقرة
لغتنامه دهخدا
صقرة. [ ص َ ق ِ رَ ] (ع ص )امراءة صقرة؛ زن تیزفهم سخت بینائی . (منتهی الارب ).
-
محیم
لغتنامه دهخدا
محیم . [ م ِ ی َ ] (ع ص ) کودک دانای گرم سر. (منتهی الارب ). کودک تیزفهم . (ناظم الاطباء).
-
لقن
لغتنامه دهخدا
لقن . [ ل َ ق ِ ] (ع ص ) تیزفهم . زودیاب .زودیادگیرنده . (منتهی الارب ). زودرسنده . دریابنده .