کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تیری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تیری
لغتنامه دهخدا
تیری . (اِخ ) از پادشاهان اشکانی است که 21 سال سلطنت کرد. او پسرجوذرز بود. رجوع به ایران باستان ج 3 ص 2571 شود.
-
تیری
لغتنامه دهخدا
تیری . (حامص ) راستی و خوش برشی و خوبی . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : گروکان خوهی سرخ و مرغول رومه بسختی چو خاره به تیری چو خاده .سوزنی (از یادداشت ایضاً).
-
تیری
لغتنامه دهخدا
تیری . (ص نسبی ، اِ) شکل تیر. شکل عمودی . شکل بئری . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا): اگر دو راست باشد و سوم بزرگتر [یعنی از سه عدد که در هم ضرب شود] آنچه گرد آید او را تیری خوانند زیرا که ماننده ٔ تیربود که به بام خانه بکار برند. (التفهیم بیرونی ).
-
تیری
لغتنامه دهخدا
تیری . [ تی ی ِ ] (اِخ ) نام چند فرمانروا درنواحی فعلی کشور فرانسه است : تیری اول ، پسر کلوویس که در حدود 486م . متولد شد و در سالهای 511-534 م . فرمانروای استرازی بود. تیری دوم ، پسر شیلدبرت دوم که در سال 587 م . متولد شد و از سالهای 595 تا 613 م . ...
-
تیری
لغتنامه دهخدا
تیری . [ تی ی ِ ] (اِخ ) تاریخ دان فرانسوی است که در سال 1795 م . در بلوا متولد شد ودر سال 1856 م . درگذشت وی در شرح حوادث تاریخی استاد بود. او ابتدا حوادث و مسائل و مدارک تاریخی را مورد انتقاد روشن فکرانه ٔ خود قرار میداد و پس از یک بررسی دقیق علمی ...
-
واژههای مشابه
-
تیری داد
لغتنامه دهخدا
تیری داد. (اِخ ) خزانه دار داریوش سوم در تخت جمشید. که پس از تسلط اسکندر بر ایران و غارت تخت جمشید اسکندر اورا در این شغل ابقاء کرد و به روایت دیودور این شخص با اسکندر ارتباط داشت و حتی او را با نامه ای مطلع ساخت که داریوش قشونی برای حراست تخت جمشید ...
-
واژههای همآوا
-
طیری
لغتنامه دهخدا
طیری . [ را ] (اِخ ) دهیست به اصفهان . طیرانی منسوب به وی . (منتهی الارب ). یاقوت در معجم البلدان حرف آخر این کلمه را بصورت الف ضبط کرده نه بصورت یاء چنانکه گذشت . رجوع به طیرا شود.
-
طیری
لغتنامه دهخدا
طیری . [ ری ی ] (اِخ ) منسوب به طیرة که از ضیاع دمشق است . (سمعانی ).
-
طیری
لغتنامه دهخدا
طیری . [ طَ] (اِخ ) منسوب به طیر که لقب ابوالفرج محمدبن محمدبن احمدبن الطیر القصری الطیری المقری البغدادی (466-540 هَ . ق .) بوده که پس از وی اخلاف او خود را به وی منسوب داشته و خویشتن را طیری خواندند. (سمعانی ).
-
جستوجو در متن
-
تگمر
لغتنامه دهخدا
تگمر. [ ت ُ م َ ] (اِ) تیر تخمار است و آن تیری باشد که بجای پیکان گرهی از چوب دارد. (برهان ). تیری بود معروف که آن را عامه تکه گویند. (فرهنگ جهانگیری ). تُکمار تیری است معروف که عامه تکه گویند. (فرهنگ رشیدی ). تکمر و تخمار. (ناظم الاطباء). رجوع به تک...
-
تخمار
لغتنامه دهخدا
تخمار. [ت ُ ] (اِ) تیری که پیکان ندارد و بجای پیکان گرهی دارد. (برهان ). تیر بی پیکان و بی پر که تُکمار و تُکه گویند. (فرهنگ رشیدی ). تیری که بجای پیکان گرهی داشته باشد. (ناظم الاطباء). رجوع به تکمار و تُکه شود.
-
مقثعل
لغتنامه دهخدا
مقثعل . [ م ُ ث َ ع ِل ل ] (ع ص ) تیری که زخمش نیک به نشود . (م-نتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تیری که خوب تراشیده نشده باشد و یا مصحف مقتعل است . (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط).